بنابراين، وجدانيّات علوم حضوري هستند و باور به آنها به دليل اين كه در پيشگاه نفس با علم حضوري حضور دارند، باوري موجّه است و احتمال خطا وجود ندارد. به عبارت ديگر، مي توان گفت كه درمورد وجدانيات حقيقتاً علم حصولي و علم حضوري يك چيزند؛ زيرا حقيقت علم حصولي كاشفيت اشياي خارجي است نه صرفاً صورتي كه در ذهن حاصل شده باشد، زيرا نه صرف واسطه واقع شدن بين لفظ و شي ء و نه صورت بر گرفته از خارج، در حقيقت، علم حصولي دخالتي ندارد، آنچه مهم است حاكي بودن اين صور از خارج است حال اگر شيئي آينه خودش باشد، در اين صورت، باز هم علم است، چرا كه خود را نشان مي دهد. پس از اين جهت كه خودش پيش نفس حاضر است، علم حضوري است و از اين جهت كه خودنمون است و خود را مي نماياند، علم حصولي است. در نتيجه اين علم حصولي كه واقعاً همان علم حضوري است و فقط حيثيت و اعتبارش فرق كرده، موجَّه است و هيچ احتمال خلافي هم در آن نيست.
اوليّات به قضايايي گفته مي شود كه صرف تصور دو طرف قضيه براي تصديق يا تكذيب آن كافي باشد. پيشتر گفتيم كه در ميان n مفهومي كه هر شخصي دارد، بالقوه با بيش از (2n2 بعلاوه 2z) قضيه و همينطور با بيش از (6n بعلاوه 2z) قضيه اوليه روبهرو است كه در مجموع مي توان چنين گفت: (اوليّات 6n بعلاوه 2z).
اوليات را نيز مي توان به چهار دسته تقسيم كرد:
1- اولياتي كه موضوع و محمول آنها عين هم هستند، به عبارت ديگر، يا حمل شي ء بر نفس هستند و يا سلب شي ء ازنفس.
2- اولياتي كه حمل مجموع يا بعضي از اجزاي مفهومي شي ء بر خودش يا سلب مجموع يا بعضي از اجزاي مفهومي شي ء از خودش هستند.
3- اولياتي كه موضوع همان موضوع در 1 و 2 و محمول، نقيض محمول 1 و 2 باشد يا بالعكس، و بر يك ديگر حمل يا سلب شوند.
4- اولياتي كه موضوع و محمول از جهت مفهومي متغاير باشند - يعني اشتراك مفهومي نداشته باشند، نه اين كه تناقض مفهومي داشته باشند - و بر يك ديگر حمل يا سلب شوند.
هر كس كه به اين چهار دسته قضاياي اولي توجه كند؛ يعني موضوع و محمول را تصور نمايد، صدق يا كذب آن را باور مي كند. توجيه او بر اين باور بداهت و اوليّت اين قضايا است؛ يعني توجيه آن همراهش هست؛ اين نوع قضايا درواقع، خود توجيهاند. البته وضوح اين چهار دسته به يك اندازه نيست، بلكه برخي وضوح بيشتري دارند. واضحترين آنها دسته اول، يعني صدق حمل شي ء بر نفس و كذب سلب شي ء از نفس است، هر چند در ميان اين دو، صدق حمل شي ء بر نفس واضحتر و مقدم بر كذب سلب شي ء از خودش است؛ يعني مثلاً باور به صدق قضيه «انسان انسان است» مقدم بر باور به كذب قضيه «انسان انسان نيست» مي باشد.
وضوح دسته دوم از دسته اول كمتر است، زيرا در اينجا ميان موضوع و محمول اختلاف به اجمال و تفصيل مفهومي وجود دارد؛ مثلاً وضوح قضيه «انسان حيوان ناطق است» كمتر از قضيه «انسان انسان است» مي باشد، زيرا در دسته دوم به گونهاي ميان موضوع و محمول اختلاف است. در يك تقسيم بندي ديگر اين دو دسته را مي توان به تحليلي و خود متناقض تقسيم كرد. اولي الصدقهاي اين دو دسته تحليلي و اولي الكذبهاي اين دو دسته خود متناقضاند.
اما وضوح دسته سوم از دو دسته قبلي كمتر است، در اين دسته نقيض موضوع يا نقيض جزء موضوع، محمول قرار مي گيرد و بر آن حمل و يا از آن سلب مي شود كه در صورت حمل، عقل با صرف تصور موضوع و محمول حكم به كذب آن مي كند (اولي الكذب)، و در صورت سلب يكي از آن دو از ديگري عقل بي درنگ حكم به صدق آن مي كند.
(اولي الصدق)