عبرت شود و يا اگر نوجوانى متوجه نبود و به اعتياد كشيده شد، آيا وقتى بالغ شد نمىگويد ش ماها كه عاقل بوديد و مىفهميديد سرنوشت اعتياد چيست چرا مانع من نشديد؟!
مجازاتهاى دنيوى گناه نيز از همين گونه است. اگر حدود و دياتى وجود دارد، اولاً: براى حفظ امنيت جامعه است و ثانياً: براى بازدارى و بيدارگرى است. اگر چنين نباشد، جامعه آگاه معترض مىشود كه چرا چنين نكردى؟ خداوند در باره فلسفه ارسال رسولان مىفرمايد:
آنان را فرستاديم تا در قيامت كسى نگويد چرا كسى را نفرستادى تا ما را از تباهى باز دارد و به خوارى و رسوايى مبتلا نشويم (ربَّنا لو لا أرسلت الينا رسولاً فنتبع آياتك من قبل ان نذلّ و نخزى)(59) گويا اين حق بشر است كه كسانى كه آگاهى دارند بيايند و او را از گناه بيم دهند و باز دارند. ارسال منذران آسمانى مطالبه بشر است و بشر حق دارد از راهنمايان دلسوز برخوردار باشد، انسانى كه از هيچ چيز خبر ندارد حق دارد از واقعيتها و حقيقتهاى زندگى مطلع شود. اگر معادى هست، اگر حساب و كتابى هست، اگر ماهيت گناه و عاقبت گناه چنين و چنان است، بشر حق دارد از آن آگاهى يابد و خدا پيامبران را فرستاد تا اين حق بشر تأمين شود و حجّت خدا بر بشر تمام باشد: و هرگز مردم حجتى بر خدا نداشته باشند؛ (لئلا يكون للناس على اللّه حجة بعد الرسل).(60)
بنابراين، بازدارندههاى الهى و انذارهاى دنيوى، به نوعى حقِ بشر ناآگاه است تا او را از گ رفتار شدن به عذاب ابد نجات دهد. اين كار نيز به سود بشر است بنابر اينكه مجازات در برابر تضييع حق خداوند باشد. بلكه اثر تكوينى، رفتار خود انسان است. در صدر اسلام وقتى حضرت على عليه السلام آن جوان را حد سرقت زد، دستش را بريد، آن جوان حدّ خورده فرياد كشيد و از حضرت اميرمؤمنان به عظمت ياد كرد و گفت: على مرا نجات داد! مجازات در حقيقت نجات دادن مجرم است و نجات يافتن، حقِ انسان است.
خلاصه سخن اينكه: گرچه حق همراه آزادى و اختيار است و درست است كه دين مجازاتهاى دنيوى و اُخروى دارد ولى اين به معناى حق ستيزى و تكليف گرايى دين نيست؛ زيرا اين گونه مجازاتها زاييده استيفا نكردن حقوق است نه عقوبتى از جانب شخص ثالث. ميان آسيبى كه از جانب استيفا نكردن حقوق متوجه انسان شده و مجازاتى كه از جانب شخص ثالث متوجه او مىگردد، فرق است. استيفا نكردن حقوق، محروميتها و آثار زيانبارى خواهد داشت كه از لوازم آن مجازاتهاى مطرح شده در دين است. در