روشن شد كه بشر حقوقى دارد و اين حقوق متناسب با حقيقت وى، از يك سو و جايگاه او از سوى ديگر است و معلوم شد كه دين حقوق بشر را به رسميت مىشناسد و همانطور كه بازگو مىشود مبيّن علمى آن از يك جهت و مدوّن قانون اجرايى آن از جهت ديگر و حافظ و نگهبان آن از جهت سوم است. اكنون سخن در اين است كه حق چگونه به دست مىآيد؟ آيا به دست آوردنى است و يا اينكه خود به خود تأمين مىشود؟ هر حقى تأمين كننده منافع و فوايد ذى حق است. سؤال اين است كه آيا صرف استحقاق فلان حق، براى بهرهورى از آن كافى است و يا براى استيفاى آن حق، بايد تلاش كرد و اقداماتى انجام داد؟ فرق است ميان داشتن حق و نقد شدن فوايد آن. اثبات استحقاق يك حق لازم است اما در بهرهمندى از آن كافى نيست.حق را بايد به دست آورد و براى به دست آوردن آن تلاش لازم است و استيفاى هر حقى راه مخصوص خود را دارد. راه به دست آوردن حق و نقد كردن فوايد آن، همان چيزى است كه از آن به عنوان وظايف و تكاليف ياد مىشود. تكليف، راه احقاق و استيفاى حق است. اگر حق را بايد به دست آورد راه كسب آن، تكليف است. اينجا است كه قوانين و برنامهها معنى مىيابند. اينجا است كه بايدها و نبايدها معنا مىشوند. «بايدها» راههاى تأمين حقوق هستند و «نبايدها» نشان گر موانع و آفات تأمين حقوق. پس حقوق، بدون تكاليف درحد تئورى و ادعا باقى خواهند ماند. تأمين حقوق راههايى دارد كه بايد شناخت. از كارهايى بايد پرهيز كرد تا حقوق انسان به مخاطره نيفتد و به كارهايى بايد پرداخت تا حقوق انسان به دست آيند و نقد شوند و انسان مستحق از فوايد آن بهرهمند شود.از اينجا پيوند تكوين و تشريع و چگونگى تعامل ميان اين دو روشن مىشود. حق از سنخ تكوين و «بود و نبود» است و تكليف از سنخ تشريع و «بايد و نبايد». چگونگى ارتباط و كيفيّت تعامل ميان آنها، از مسائل مهم و حساس حقوقى است. بنابر آنچه گفتيم، روشن است كه تشريع، قانون شكوفايى تكوين است. تكوين براى شكوفايى و بالندگىاش و براى نقد كردن استعدادهاى نهفتهاش، كه همگى حق او است، نيازمند برنامه و قانون است كه در