بحث در باره هويت انسان شاخههاى متعددى دارد كه به برخى از آنها اشاره مىشود:1- «مبدأ شناسى انسان»؛ آيا «انسان موجودى تصادفى است كه بدون علت آفريده شده است؟» آيا انسان اگر خلقت تصادفى ندارد، «خود خالق خويش است؟» يا اينكه نه تصادفى است بلكه خالق دارد و نه خود خالق خويش است، بلكه «خالقى به نام خدا دارد؟» اين، سه گونه نگرش به مبدأ انسان است كه هر كدام اقتضاى خاص خود را دارد.قرآن كريم اين نگرشهاى سه گانه را در دو آيه آورده است:الف: (أم خلقوا من غير شىء أم هم الخالقون)(6)ب: (أأنتم تخلقونه أم نحن الخالقون)(7)دو نگرش اول، انسان را موجودى مستقل مىداند و لازمه چنين نگرش ناصوابى، گرايش به اومانيسم و مانند آن است و نگرش سوم انسان راموجودى وابسته به خدا مىشناسد. در اين ديدگاه انسان مراحل مختلفى را پشت سرگذاشته است. در مرحله اول كه مرحله «علم خدا» است، انسان فقط وجود علمى داشت، ولى در مقام عين موجود نبود: «قد خلقتك من قبل و لم تك شيئاً»(8) سپس از آن مرحله تنزل كرد و «شىء» شد ولى شىء ناچيز و غير قابل ذكر: (هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئاً مذكوراً)(9)اين همان مرحلهاى است كه در آن ذرّات غذا به نطفه تبديل مىشوند. در همين جا به پدرها و مادرها مىگويد كار شما خلق فرزند نيست، كار شما «امناء»؛ يعنى نقل منى از جايى به جايى ديگر است: (أفرأيتم ما تمنون أَأَنتم تخلقونه أم نحن الخالقون).(10) شبيه اين مطلب در بحث كشاورزى است كه خداوند مىفرمايد: (أأنتم تزرعونه ام نحن الزارعون).(11) در مرحله سوم هم مىفرمايد: (ثم أنشأناه خلقاً آخر فتبارك اللّه...)(12) اين واقعيت خلقت انسان است و حقوق واقعى انسان آن است كه با اين اصل هماهنگ باشد. دو نگرش اول، انسان را موجودى مستقل مىدانند و نگرش سوم او را وابسته به خداوند مىشناسد. اگر انسان موجودى مستقل و وام دار هيچ مبدأ ايجادى نباشد، نظام حقوق و تكاليف او به گونهاى است و اگر وابسته به