بیشترلیست موضوعات مقدمه بحث نخست: انسان و حق حق چيست؟ انسان كيست؟ الف) هويت انسان ب) جايگاه انسان در هستى ج) ارتباط انسان با هستى جمع بندى بحث نخست بحث دوم: دين و حق انسان يك: آيا «بايد و نبايد»، حق محور نبوده و نافى «حق دار بودن» بشر است؟ جشن تكليف دو: آيا نظام بندگى و عبوديت با حقوق انسان در تضاد است؟ سه: آيا مجازاتهاى دنيوى و اخروى دليل تكليفگرا بودن دين است. دين، تأمين كننده حقوق انسان دين ابلاغ كننده حقوق واقعى بشر توضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 16نمىشود كسى قانون خليفة اللهى را نپذيرد و همچنان انسان باشد؛ زيرا خلافت نظير وكالت و وزارت نيست كه يك امر اعتبارى بوده و جداى از شناسنامه حقيقى و هويت اصيل انسان باشد. كسى كه وزير ياوكيل يا مسؤول است، دو شأن حقيقى و اعتبارى دارد يكى انسانيتى كه حقيقى است و ديگر سمت و مقامى كه اعتبارى است. اگر مثلاً اين فرد بازنشسته شود و يا از كار بركنار گردد، فقط سمتش را از او گرفتهاند ولى انسانيتش همچنان محفوظ است.سمتهاى اعتبارى گاهى هست و گاهى نيست، بدون اينكه رفت و آمدش در اصل انسانيت فرد تأثيرى داشته باشد. اما خلافة اللهى انسان، از امور اعتبارى نيست، بلكه به منزله فصل اخير و فصل مقوّم است. انسان، يا خليفة اللّه است يا كالأنعام بل هم اضلّ، اين طور نيست كه اگر خليفة اللّه نشد و لياقت خلافت نداشت، انسانيت او محفوظ بماند. اگر خليفة اللّه نبود، مىشود جزو «شياطين الجنّ و الإنس». در آن صورت از زمين و كوه و آسمان پستتر است.اگر انسان همين هيكل مادى باشد، فرومايه از همه امور مزبور است؛ چه اينكه خداوند مىفرمايد: (انك لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً)(36)، (أأنتم أشدّ خلقاًأم السماء بناها)(37)(لخلق السماوات و الأرض أكبر من خلق الناس)(38). انسانى كه خليفة اللّه است توانى فراتر از كوه و زمين و آسمان داشت و اشرف مخلوقات بود و كسى كه فقط همين هيكل مادى باشد، از زمين و كوه و آسمان ناتوانتر است و از حيوانات پستتر و بلكه يك شيطان است.خلاصه سخن اينكه: حقوق انسان بايد بر اساس واقعيت «خلافة اللهى» بشر تنظيم شود نه بر اساس «أنَا ربّكم الأعلى». ارزش انسان و به تعبيرى انسانيت انسان به خليفة اللهى او است و خليفة اللهى انسان به پذيرش ربوبيت الهى است. اگر در چنين فضايى حقوق انسان بررسى شوند، راه درستى در پيش گرفته شده است. اگر خليفة اللهى، محور تعيين حقوق انسان باشد، هم «كرامت» انسان محفوظ مىماند و هم «مقام» او. اما اگر خدايىِ انسان، محور تعيين حقوق او باشد، نه چيزى از «كرامت» او باقى مىماند و نه از «مقام» او. اگر نظام حقوق انسان به گونهاى باشد كه فصل مقوّم هويت او؛ يعنى خليفة اللهى را نابود كند، آيا مىتوان آن را «حق» ناميد؟ آيا اين احقاق حق است يا تضييع حق؟ عدل است يا ظلم؟!
ج) ارتباط انسان با هستى
يكى ديگر از مؤلفههايى كه در تعيين حقوق نقش دارد، محيط زندگى انسان و چگونگى ارتباط وى با آن است. انسان در خلأ زندگى نمىكند، در جهانى زندگى مىكند كه موجودات