ج) ارتباط انسان با هستى - حق و تکلیف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حق و تکلیف - نسخه متنی

عباس پسندیده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
‌صفحه‌ى 16

نمى‏شود كسى قانون خليفة اللهى را نپذيرد و همچنان انسان باشد؛ زيرا خلافت نظير وكالت و وزارت نيست كه يك امر اعتبارى بوده و جداى از شناسنامه حقيقى و هويت اصيل انسان باشد. كسى كه وزير ياوكيل يا مسؤول است، دو شأن حقيقى و اعتبارى دارد يكى انسانيتى كه حقيقى است و ديگر سمت و مقامى كه اعتبارى است. اگر مثلاً اين فرد بازنشسته شود و يا از كار بركنار گردد، فقط سمتش را از او گرفته‏اند ولى انسانيتش همچنان محفوظ است.

سمت‏هاى اعتبارى گاهى هست و گاهى نيست، بدون اين‏كه رفت و آمدش در اصل انسانيت فرد تأثيرى داشته باشد. اما خلافة اللهى انسان، از امور اعتبارى نيست، بلكه به منزله فصل اخير و فصل مقوّم است. انسان، يا خليفة اللّه است يا كالأنعام بل هم اضلّ، اين طور نيست كه اگر خليفة اللّه نشد و لياقت خلافت نداشت، انسانيت او محفوظ بماند. اگر خليفة اللّه نبود، مى‏شود جزو «شياطين الجنّ و الإنس». در آن صورت از زمين و كوه و آسمان پست‏تر است.

اگر انسان همين هيكل مادى باشد، فرومايه از همه امور مزبور است؛ چه اينكه خداوند مى‏فرمايد: (انك لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولاً)(36)، (أأنتم أشدّ خلقاًأم السماء بناها)(37)

(لخلق السماوات و الأرض أكبر من خلق الناس)(38). انسانى كه خليفة اللّه است توانى فراتر از كوه و زمين و آسمان داشت و اشرف مخلوقات بود و كسى كه فقط همين هيكل مادى باشد، از زمين و كوه و آسمان ناتوان‏تر است و از حيوانات پست‏تر و بلكه يك شيطان است.

خلاصه سخن اين‏كه: حقوق انسان بايد بر اساس واقعيت «خلافة اللهى» بشر تنظيم شود نه بر اساس «أنَا ربّكم الأعلى». ارزش انسان و به تعبيرى انسانيت انسان به خليفة اللهى او است و خليفة اللهى انسان به پذيرش ربوبيت الهى است. اگر در چنين فضايى حقوق انسان بررسى شوند، راه درستى در پيش گرفته شده است. اگر خليفة اللهى، محور تعيين حقوق انسان باشد، هم «كرامت» انسان محفوظ مى‏ماند و هم «مقام» او. اما اگر خدايىِ انسان، محور تعيين حقوق او باشد، نه چيزى از «كرامت» او باقى مى‏ماند و نه از «مقام» او. اگر نظام حقوق انسان به گونه‏اى باشد كه فصل مقوّم هويت او؛ يعنى خليفة اللهى را نابود كند، آيا مى‏توان آن را «حق» ناميد؟ آيا اين احقاق حق است يا تضييع حق؟ عدل است يا ظلم؟!

ج) ارتباط انسان با هستى

يكى ديگر از مؤلفه‏هايى كه در تعيين حقوق نقش دارد، محيط زندگى انسان و چگونگى ارتباط وى با آن است. انسان در خلأ زندگى نمى‏كند، در جهانى زندگى مى‏كند كه موجودات

/ 41