دو: آيا نظام بندگى و عبوديت با حقوق انسان در تضاد است؟
در قرآن و حديث و دعا، فراوان ديده مى شود كه سخن از عبد و مولا است. اين ادبيات، برخى را به اين پندار انداخته كه انسان در نگاه دين، مانند برده اى است كه بايد در خدمت مولاى خود باشد و به سود او بكشود و گوش به فرمان او داشته و انتظارات او را برآورده سازد. اين باور ناروا، از آنجا شكل مى گيرد كه همه لوازم برده دارى زمينى هم بر رابطه «عبد و مولاى» آسمانى بار شود. خداوند براى آنكه رابطه ميان انسان و خودش را به زبانى ساده بيان دارد، ابزار تشبيه و تمثيل را به كار گرفته و از اين ادبيات خاص استفاده كرده، تا براى ساده ترين مردم نيز قابل فهم باشد. اما ميان اين دو عنوان تفاوت فراوان است؛ يكى بردگى مادى است و ديگرى بندگى ملكوتى و عبوديت معنوى. در نظام برده دارى، اولاً: انسانى، در اختيار و تحت سيطره انسان ديگرى مانند خود است. ثانياً برده بايد در همه امور خدمتگزار او باشد و تمام خواسته ها و انتظارات او را برآورده سازد. اما در نظام عبوديت و بندگى، اولاً:انسان تحت تسلط كسى كه هم سطح خود او است قرار نمى گيرد؛ زيرا مولاى او همان كسى است كه به او هستى داده و او را از عدم به وجود آورده و تمام شؤون او را تأمين مى كند ثانياً:در نظام بندگى دينى، انسان خادم خداوند نيست كه به سود او كار كند بلكه خادم خودش مى باشد و به نفع خويش اقدام مى كند. اين گونه نيست كه خدا «طلب خدمت» كند و انسان «ارائه خدمت» نمايد. البته خداوند طلب خدمت مى كند ولى مى گويد به خودت خدمت كن، نه به من، انتظار خدا از بشر اين نيست كه به او و آنچه متعلق به او است خدمت و سودرسانى كند، بلكه انتظار او اين است كه بشر به خودش خدمت كند. بنابراين، در اين نظام ارتباطى، خداوند سود طلب نيست بلكه او است كه به بشر نفع مى رساند. در قرآن كريم آمده است كه:(اللّه يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر)(55) و در دعاى شب جمعه آمده است: «يا باسط اليدين بالعطية». يعنى خداوند نه تنها به بندگان خود سود مى رساند بلكه اگر خواست چيزى به بنده اش دهد، دو دستى مى دهد از همين روست كه كسانى مثل انبيا براى او جانفشانى مى كنند و به همين جهت است كه كسى مثل حضرت على عليه السلام مى گويد: از عزت من همين بس كه بنده