سال 1346 ش. با پيروزى هاى سياسى نهضت و شكست هاى رژيم به پايان خود نزديك مى شد كه حادثه ى مرگ مشكوك تختى(240) قهرمان كشتى ايران روى داد. پى آمد اين حادثه نيز مانند جنگ شش روزه ى اعراب و اسرائيل و تاج گذارى شاه، تشديد مبارزه و جان گرفتن دوباره ى حركت سياسى در دانشگاه ها بود. در اين ميان بازداشت بيش از سيصد دانشجو و جمعى از استادان بحران تازه اى به وجود آورد كه به اعتصاب و تعطيلى دانشگاه هايى چون دانشگاه تهران، دانشگاه پلى تكنيك، دانشكده ى بازرگانى و دانشگاه هاى اصفهان، تبريز و شيراز انجاميد.
رژيم براى سرپوش گذاشتن بر سياست سركوب دانشگاه ها، به سياست فريب كارانه ى جديدى روى آورد و با برگزارى كنفرانس جهانى حقوق بشر كه روز دوم ارديبهشت 1347، در تهران گشايش يافت، مهمانان خارجى را بر آن داشت در حالى كه شكنجه و خشونت بر كشور سايه افكنده بود، از فعاليت هاى بشر دوستانه ى اشرف پهلوى ـ رياست كنفرانس ـ قدردانى كنند.
خروش زندانيان مبارز از عمق سياه چال ها و ارسال پيام هاى افشاگرانه در مورد قانون شكنى، زير پا گذاشتن حقوق بشر، وجود شرايط غيرانسانى در زندان ها، مراعات نشدن حقوق سياسى و قضايى زندانيان، رواج شكنجه، اعدام و سركوب در ايران و گسترش جنايات رژيم، بار ديگر تلاش شاه را بى ثمر گذاشت. عكس العمل رژيم به اين افشاگرى ها چيزى جز جنايت افزون تر و شدت بخشيدن به محاكمه هاى بى رويه و فرمايشى، تبعيدهاى غيرقانونى و كارهاى سركوب گرانه نبود.
در 30 مرداد 1348، مسجدالاقصى اوّلين قبله ى مسلمانان و يكى از مقدس ترين معابد مورد احترام اديان آسمانى، به دست صهيونيست به آتش كشيده شد. اين جنايت كه با بازتاب تندى در جهان اسلام روبه رو شد، آتش خشم مبارزان نهضت اسلامى ايران را برافروخته تر و رژيم ايران را كه ياور اسرائيل بود، با بحران جديدى روبه رو كرد.
تلاش روزنامه هاى ايران كه دست ساواك آنان را از پشت سر هدايت مى كرد، به منظور فرونشاندن خشم ملت بى نتيجه ماند، و شاه ناگزير شد با پيش گرفتن سياست مزوّرانه اى، طى بيانيه اى از اين حادثه اظهار داغ دارى و براى جبران خسارت اعلام آمادگى كند و به سهم خود هزينه ى بازسازى مسجدالاقصى را نيز بر دوش بگيرد!
حقيقت اين است كه شاه در اين اظهار تأسف، حتى به اندازه ى بيانيه ى رسمى وزارت امور خارجه امريكا جسارت به خرج نداد.
شاه در نخستين كنفرانس اسلامى كه به پيشنهاد ملك فيصل و رؤساى كشورهاى اسلامى براى خنثى كردن حركت هاى انقلابى در جهان اسلام در رباط تشكيل شد، شركت كرد و در سخنرانى هفت دقيقه اى خود كه اولين سخنرانى كنفرانس نيز بود، نامى از مسجدالاقصى نبرد و به موضوع آتش سوزى آن نيز اشاره اى نكرد.
امام طى بيانيه اى در آبان 1348، آتش زدن مسجدالاقصى و موضع سازمان كنفرانس اسلامى را محكوم و گردانندگان سياست هاى آن روز سازمان را به تلاش براى لوث كردن جنايت صهيونيست ها در آتش زدن مسجدالاقصى متهم كرد. امام در اين بيانيه كه از راديو بغداد قرائت شد، افزود.
تا زمانى كه فلسطين آزاد نشده است، مسلمانان نبايد مسجدالاقصى را تجديد بنا كنند و علايم اين جنايت بايد همواره به عنوان مايه ى حركتى براى آزادى فلسطين حفظ شود.
شجاعت امام، مردم ايران را به آينده ى بدون شاه اميدوار مى كرد و به آن ها جسارت اعتراض مى بخشيد. از اين رو، كليه ى كارهاى رژيم براى مردم اعتراض آميز و چون خود رژيم، نفرت انگيز بود و آنان از هر حادثه اى كه قابل بهره بردارى بود و رژيم را به طور غيرمستقيم زير سؤال مى برد، براى اعتراض استفاده مى كردند. اين گونه اعتراض هاى جمعى گاه به گونه ى موسمى پس از يك موج سياسى كه با دردسرهايى براى رژيم همراه بود، به خاموشى مى گراييد. گاهى هم به يك بحران سياسى ـ اجتماعى تبديل مى شد و جنبه ى همگانى مى يافت و مشكلات فراوانى براى رژيم بهوجود مى آورد.
نمونه ى موج هاى اعتراض آميز از نوع اوّل را مى توان در جريان اعتراض دانشجويان دانشگاه شيراز به اشاعه ى فساد در محيط دانشگاه مشاهده كرد. دانشجويان در اعلاميه اى با زير سؤال بردن برنامه ى مبتذل انتخاب دختر شايسته كه محيط هاى دانشجويى را آلوده و دانشگاه را ـ كه بايد محيط پاك و مركز روشن فكرى و آينده سازى باشد ـ به فساد، فحشا و ترويج آزادى جنسى مى كشاند، حكومت دست نشانده ى شاه و سازمان امنيت را متهم كردند كه مى خواهند مظاهر انسانى و اخلاقى را در محيط دانشگاه ها نابود سازند. آنان در پايان اعلاميه ى خود نوشتند:
شاه دست نشانده و ساير عمال امپرياليزم و صهيونيزم بايد بدانند كه روحانيون و دانشجويان و توده ى روشنفكر ما هرگز رسالت خود را فراموش نكرده و سرنوشت ملت ستمديده ى ايران را به دست رجالگان و غلامان حلقه به گوش استعمار نخواهند داد.
مشابه همين حركت سياسى توسط دانشجويان مبارز در دانشگاه تهران، با بهره گيرى از بازبودن بوفه ى دانشگاه ها در ماه رمضان سال 1348 ش. به وجود آمد و تا تهديد رئيس دانشگاه تهران پيش رفت.
نمونه ى بحران هاى سياسى از نوع دوم را نيز مى توان در جريان تظاهرات عليه افزايش نرخ اتوبوس در بهمن 1348 مشاهده كرد كه به نوعى اعتصاب ـ سوارنشدن اتوبوس ها ـ انجاميد. در اين تظاهرات با شكوه، شايع شد كه جوان دانشجو يا دانش آموزى به عنوان اعتراض خود را آتش زده است.(241)
اين تظاهرات و اعتصاب ها كه مى رفت به يك قيام سراسرى در تهران كشيده شود، با خبرى كه روز پنجم اسفند از راديو، مبنى بر برگشت نرخ كرايه ى اتوبوس به وضع سابق اعلام شد، به پيروزى مقطعى و نسبى رسيد و ساواك به خاطر اين شكست مفتضحانه مورد انتقاد شاه قرار گرفت.(242)
از اواخر سال 1348 ش. رهبر انقلاب توجه بيش ترى به بسيج جوانان و طبقه ى تحصيل كرده نشان داد و طى نامه ها و پيام هايى آنان را به ادامه ى مبارزه و ثمر رساندن نهضت اسلامى فراخواند.
امام در يكى از نامه ها نوشت:
اينجانب روزهاى آخر عمر را مى گذرانم... اميد است طبقه ى جوان كه به سردى ها و سستى هاى ايام پيرى نرسيده اند، با هر وسيله اى كه بتوانند ملت ها را بيدار كنند. با شعر، نشر، خطابه، كتاب و آنچه موجب آگاهى جامعه است، حتى در اجتماعات خصوصى از اين وظيفه غفلت نكنند. باشد كه مردى يا مردانى بلندهمت و غيرتمند پيدا شوند و به اوضاع نكبت بار خاتمه دهند.(243)
رهبر نهضت اسلامى در نامه اى ديگر، خطاب به اتحاديه ى انجمن هاى اسلامى دانشجويان در اروپا چنين نوشت:
اينجانب اكنون روزهاى آخر عمر را مى گذرانم و اميدوارم كه خداوند تعالى به شما طبقه ى تحصيل كرده توفيق دهد كه در راه مقاصد اسلامى كه يكى از آن، قطع ايادى ظلمه و برانداختن ريشه ى استبداد و استعمار است، كوشش كنيد.(244)