مرگ

نسخه متنی -صفحه : 45/ 35
نمايش فراداده

لذات -دنيا

سارباني از مقابل شتر مست بگريخت و شتر بدنبال او دويد .

مرد چون جائي را براي فرار نيافت بناچار خويشتن را در چاهي آويزان كرد و دست در دو شاخ درخت زد كه از بالاي چاه روئيده بود و پايهايش بر جائي قرار گرفت .

وقتي خوب حواس خود را جمع كرد ، هر دو پاي بر سر چهار مار بود كه سر از سوراخ بيرون آورده بودند .

نظر بقعر چاه افكند اژدهائي سهمناك ديد دهان گشاده كه افتادن او را انتظار ميكشيد .

با وحشت سرش را بالا گرفت و موشهاي سياه و سپيدي را ديد كه با سرعت مشغول جويدن شاخه ها بودند .

او در حاليكه هر لحظه هراسان تر از قبل ميشد ، به اطراف نگريست كه راه چاره اي را پيدا كند و ناگهان در مقابل خودش كندوي عسلي را ديد كه مقداري عسل در آن بود .

لبهايش را به نزديك كندوي عسل برد و قدري از شيريني آن چشيد .

عسل آنقدر در نظرش شيرين و خوشمزه آمد كه از كار خود غافل ماند و ديگر فكر نكرد كه پاي او بر سر چهار مار است و ممكن است هر لحظه اي اين چهار مار بحركت درآيند و موشها را هم فراموش كرد كه دارند ، شاخه ها را ميجوند و آنقدر در خوردن عسل مشغول شد كه ناگهان بريدن شاخه ها بوسيله موشهاي سپيد خاتمه يافت و او در دهان اژدها افتاد .

و بدان مثل دنيا ، مثل همان چاه است كه درون آن پر از بلا و مصيبت و ترس است .

و موشهاي سپيد و سياه ، مثل شب و روز است و شاخه ها هم مثل زندگي انسان را دارند كه دائما بوسيله شبها و روزهائي كه ميايند و ميروند ، كوتاه و كوتاه تر ميشود .

و آن چهار مار ، چهار عنصر وجود آدمي هستند كه ستون تندرستي انسان هستند و هر گاه يكي ازآن چهار مار از جاي خود حركت كند ، زهر قاتل و مرگ حاضر باشد و چشيدن شهد و شيريني عسل ، همان لذات اين جهان فاني است كه فايده آن اندك است و رنج و عاقبت بد آن بسيار ميباشد و اين عسل كارش همان است كه انسان را از توجه به جهان آخرت باز ميدارد و راه نجات را بر روي او ميبندد و آن اژدهاي قعر چاه ، نيز همان اژدهاي مرگ است كه بهيچ عنوان از دست او خلاصي نيست .

/ كليله و دمنه .