بايد توجه داشت كه اين تعريف ، تعريف علت به معني عام است كه شامل همه هر يك از دو مصراع بيت دوم يك تقسيم است . مفاد مصراع اول اين است كه علت يا ناقصه است و يا مستقله . يعني آن چيزي كه ديگري در وجود خود به او نيازمند است و ما به او نام علت داده ايم ، يا به نحوي است كه معلول فقط به او محتاج است و به غير او احتياج ندارد و يا اين چنين نيست . و به عبارت ديگر يا وجود او براي وجود پيدا كردن معلول كافي است و يا كافي نيست و باز به عبارت ديگر يا اين است كه معلول در عين اينكه وجودش متوقف بر وجود او هست يك امر يا امور ديگر براي تحقق معلول لازم نيست يا لازم هست .
اولي را مي گوئيم علت مستقله و يا علت تامه و دومي را مي گوئيم علت ناقصه و غير مستقله . مثلا تحقق كتاب احتياج دارد به امور متعدد از قبيل كاغذ ( ياچيز شبيه به آن ) و قلم ( يا چيزشبيه به آن ) و حركت انگشتان دست نويسنده ( ياچيزي شبيه به آن ) و اراده نويسنده و وجود ماده ء مدادي و نبودن مانع بر روي صفحه و امثال اينها كه مجموعا مقدمات و وسايل اين كار هستند . علت تامه يا مستقله عبارت است از مجموعه اين مقدمات و وسايل كه از آن جمله عدم بر خورد به مانع است . البته اگر همه ء اين وسايل و مقدمات فراهم شد تحقق معلول ضروري و حتمي ، و به اصطلاح امروز اجتناب ناپذير خواهد بود و به اصطلاح قدما تخلف معلول از علت تامه محال است .