قصاید
محمد بن محمد اوحد الدین انوری
نسخه متنی -صفحه : 463/ 23
نمايش فراداده
در مدح خاقان اعظم كمال الدين
-
اى از رخت فكنده سپر ماه و آفتاب
آنجا كه راستيست ندارند در جمال
بندند گر دهى تو اجازت چو بندگان
از موى تو ربوده نشان مشك و غاليه
از ماه و آفتاب بهى تو كه نيستند
در صف نيكوان به مقام مفاخرت
باشند با جمال تو حاضر به وقت لهو
خاقان كمال دولت و دين آنكه بر فلك
محمود صفدرى كه ز لطف و ز عنف او
بر خصم او كشيده سنان چرخ و روزگار
بفزود عز و دولت او ملك و جاه را
از شخص او نگشته جدا جاه و مفخرت
بنموده در ولى و عدو و خلقش آن ار
آفاق را جمال ز جاه و جلال اوست
شاها نهند اگر تو اشارت كنى به فخر
تو ماه و آفتابى اگر در جبلت اند
بي عزم و بي لقاى تو در سرعت و ضياء
اندر ظلال موكب ميمون عزم تو
بر قمع دشمنان تو هر لحظه مي كشند از كنج سعد هر شب و هر روز نزد تو
از كنج سعد هر شب و هر روز نزد تو
-
طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب
پيش رخ تو هيچ خطر ماه و آفتاب
در خدمت رخ تو كمر ماه و آفتاب
وز روى تو گرفته ار ماه و آفتاب
با دو عقيق همچو شكر ماه و آفتاب
خواهند از رخ تو نظر ماه و آفتاب
در بزم شهريار بشر ماه و آفتاب
از سهم او كنند حذر ماه و آفتاب
گيرند بار نفع و ضرر ماه و آفتاب
در پيش او گرفته سپر ماه و آفتاب
چونان كه لون و طعم مر ماه و آفتاب
وز حكم او نكرده گذر ماه و آفتاب
كاندر قصب نموده گهر ماه و آفتاب
جاه و جمال اوست مگر ماه و آفتاب
بر خاك بارگاه تو سر ماه و آفتاب
محض سخا و عين هنر ماه و آفتاب
ننهاده گام و نا زده بر ماه و آفتاب
دارند شغل و پيشه سفر ماه و آفتاب
لشكر به جايگاه دگر ماه و آفتاب آرند تحفه فتح و ظفر ماه و آفتاب
آرند تحفه فتح و ظفر ماه و آفتاب