در مدح خاقان اعظم كمال الدين
تا مانده اند سخره ى فرمان ايزدى بادا نگون لواى بقاى عدوى تو از روى و راى تست شب و روز بر فلك از طارم سپهر به چشم مناصحت
از طارم سپهر به چشم مناصحت
در قبضه ى قضا و قدر ماه و آفتاب چونان كه در ميان شمر ماه و آفتاب ديده بها و يافته فر ماه و آفتاب در دولت تو كرده نظر ماه و آفتاب
در دولت تو كرده نظر ماه و آفتاب