قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح ابوالمعالى مجدالدين بن احمد





  • اى صاحبى كه دايم بر آسمان ملك
    اى از محل چنانكه زهر آفريده جان
    آنجا برد كه راى تو باشد دل آسمان
    از گرد موكب تو كشد سرمه حور عين
    نام شب از صحيفه ى ايام بسترد
    بر عزم آنكه ريزد خون عدوى تو
    تا كيمياى خاك درت بر نيفكند
    سيمرغ صبح را ندهد مژده ى صباح
    چون تيغ نصرت تو برآرد سر از نيام
    با بندگانت پاى ندارند سركشان
    آنجا كه رزم جويى و لشكركشى به فتح
    از تف و تاب خنجر مردان لشكرت
    اى آفتاب دولت عاليت بي زوال
    اى چاكرى جاه ترا لايق آسمان
    هر شعر آفتاب كه نبود بر اين نمط
    آيينه اى كه جلوه گه روى تو بود
    نشگفت اگر نويسد اين شعر انورى
    تا نوبهار سبز بود و آسمان كبود
    سر سبز باد ناصحت از دور آسمان در جشن آسمان وش تو ريخته به ناز
    در جشن آسمان وش تو ريخته به ناز



  • دارد ز راى روشن تو مفخر آفتاب
    وى از شرف چنانكه زهر اختر آفتاب
    و آنجا نهد كه پاى تو باشد سر آفتاب
    وز ماه رايت تو كند افسر آفتاب
    از راى تو اجازت يابد گر آفتاب
    هر روز بامداد كشد خنجر آفتاب
    در صحن هيچ كان ننهد گوهر آفتاب
    تا نام تو نبندد بر شهپر آفتاب
    گويى همى برآيد از خاور آفتاب
    ميرد سپاه شب چو كشد لشكر آفتاب
    در بحر خون بتابد بي معبر آفتاب
    در سر كشد به شكل زنان چادر آفتاب
    وى در ضمير روشن تو مضمر آفتاب
    وى بندگى راى ترا در خور آفتاب
    خصمى كند هر آينه در محشر آفتاب
    مي زيبدش هر آينه خاكستر آفتاب
    بر روى روزگار به آب زر آفتاب
    تا لاله سايه جويد و نيلوفر آفتاب
    پژمرده لاله وار حسودت در آفتاب ساقى ماه روى تو در ساغر آفتاب
    ساقى ماه روى تو در ساغر آفتاب


/ 463