قصاید
محمد بن محمد اوحد الدین انوری
نسخه متنی -صفحه : 463/ 26
نمايش فراداده
در مدح مجدالدين ابوالحسن عمراني
-
تا بپيوستست دست عهدتان با يكدگر
گرچه استحقاق آن دارد كه از سلطان وقت
هم به اقبال تو مي يابد ز سلطان جهان
گرچه گل بر بار چون بشگفت خود تازه بود
اى زبان راست گويت هم حدي غيب صرف
تا بود مقدور سعد و نحس گردون خير و شر
پايه ى قدرت مباد از گردش گردون فرود
عرض پاكت همچو ذات عقل ايمن از فساد بدسگالت در دو گيتى در سقر باد و سفر
بدسگالت در دو گيتى در سقر باد و سفر
-
دست جور از دهر ببريد اينت پيوند صواب
هر حديى كو بگويد نزد او يابد جواب
اسب و طوق و جامه و فرمان و القاب خطاب
تازگيش آخر صبا مي بخشد و ترى سحاب
وى خيال راست بينت همنشين وحى ناب
تا بود مجبور سرد و گرم گيتى شيخ وشاب
عالم عمرت مباد از آفت گيتى خراب
سال عمرت همچو دور چرخ بيرون از حساب نيك خواهت در دو عالم در نا و در واب
نيك خواهت در دو عالم در نا و در واب