قصاید
محمد بن محمد اوحد الدین انوری
نسخه متنی -صفحه : 463/ 32
نمايش فراداده
در مدح ناصرالدين طاهر
-
مايه گيرد صواب او ز خطا
زود جنبش مباش همچو عنان
دوش با يار خويش مي گفتم
تا رسيدم بدين كه عقل شريف
كرد در زير لب تبسم و گفت
نه سلام ترا ز بخت عليك
طيره اى گاه سلوت از اعدا
تو چو هر غافلى و بي خبرى
روز و شب محرم تو كلك و دوات
نه ترا راحت بقا و حيات
رمضان آمد و همى سازند
نزنى لاف خدمت اشراف
هم غريو تو چون غريو غريب
چون فلك بي قرارى از غم و رنج
معده و حلق ناز و نعمت تو
گرچه در بذل و جود بنمايد
گرچه بر خنگ همتش گيتى
گرچه اقبال او كه دايم باد
تشنگان حدود عالم را در سمرقند و در بخارا هست
در سمرقند و در بخارا هست
-
گر درنگت شود بدل به شتاب
دير آرام باش همچو ركاب
سخنى دوست وار از هر باب
مي نمايد مرا طريق صواب
اى ترا نام در عنا و عذاب
نه سال ترا ز بخت جواب
خجلى وقت دعوى از احباب
تن ز دستى درين واق خراب
سال و مه مونس تو رحل و كتاب
نه ترا لذت طعام و شراب
كدخدايى سرا اولوالالباب
نكشى بار منت اصحاب
هم خروش تو چون خروش غراب
چون ملك بي نصيبى از خور و خواب
طعمه ى صعوه و گلوى عقاب
سايه ى صاحب آفتاب و سحاب
هست بي وزن تر ز پر ذباب
از رخ ملك برگرفت نقاب
در يكى جام كى كند سيراب قدرى ملك و اندكى اسباب
قدرى ملك و اندكى اسباب