قصاید

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

نسخه متنی -صفحه : 463/ 334
نمايش فراداده

مدح يكى از اقوام پادشاه كند

  • آفتاب راى تو گر روشنى كمتر دهد گر ز خاك نهروان آيد خلاف تو پديد كرد زهر چشم تو بر سيستان روزى گذر حزم تو حصن رزانت را بود چون كوتوال اى گران زخم سبك حمله به روز معركه اى گران زخم سبك حمله به روز معركه
  • قيرگون گردد جهان از قيروان تا قيروان نهر خون گردد ز شمشير تو شهر نهروان زان شد از خار سليب آكنده ريگ سيستان عزم تو سيل صيانت را بود چون ديده بان بنده ات كيسه سبك دارد همى نرخ گران بنده ات كيسه سبك دارد همى نرخ گران