قصاید
محمد بن محمد اوحد الدین انوری
نسخه متنی -صفحه : 463/ 45
نمايش فراداده
در مدح ناصرالملة والدين ابوالفتح طاهر
-
بلى گناه بزرگ است اگرچه عذرى هست
وليكن ار بدن مرده ريگ نيست چنان
به من جواب و سال امور ديوان را
سالكيست در اين حالتم به غايت لطف
ز غايت كرم تست يا ز خامى من
بدين دقيقه كه راندم گمان كديه مبر
سرم به ظل عنايت بپوش بس باشد
هميشه تا به جهان اندرون ز دور فلك
شبت هميشه ز اقبال روز روشن باد به خرمى و خوشى بگذران جهان جهان
به خرمى و خوشى بگذران جهان جهان
-
كه گر بگويم گويند بر تو جاى دعاست
كه خدمت تو كند جان زار مانده كجاست
تعلقى نبود كان شعار و رسم شماست
گمان بنده چنانست كان نه نازيباست
كه با گناه چنين منكرم اميد عطاست
به بنده، گرچه گدايى شعريعت شعر است
كه عمرهاست كه در تف آفتاب عناست
شبست و روز و زين هر دو ظلمتست و ضياست
كه روز روشن اقبال تو شب اعداست كه هرچه جز خوشى و خرمى همه سوداست
كه هرچه جز خوشى و خرمى همه سوداست