قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح ناصرالملة والدين ابوالفتح طاهر





  • ز شوق مجلس تست آن طرب كه در زهره است
    توال دست ترا موج بحر و بذل سحاب
    ز اعتدال هوايى كه دولتت دارد
    فلك ز جود تو سازد لطيفهاى وجود
    كف جواد ترا دهر خواست گفت سخى است
    جهان به طبع گرايد به خدمت تو كه تو
    وجود خوف و رجا فرع خشم و حلم تواند
    قضا چو ذات ترا ديد گفت اينت عجب
    اگر فنا در هستى به گل براندايد
    وگر بقا نبود در جهان ترا چه زيان
    چه هيكلست به زير تو در كه با تك او
    تبارك الله از آن آب سير آتش فعل
    به وقت رفتن و طى كردن مسالك ملك
    نشيب و بالا يكسان شمارد از پى آنك
    جهان نوردى كامروزش ار برانگيزى
    سپهر اگر بدل خويش صورتى سازد
    نه صاحبا ملكا ز آرزوى خدمت تو
    وليك آمدنم نيست ممكن از پى آن
    همى به پشت چو كشتى سفر توانم كرد چنان مدان كه تغافل نموده باشم از آن
    چنان مدان كه تغافل نموده باشم از آن



  • ز بهر خدمت تست آن كمر كه بر جوزاست
    مسير امر ترا بال برق و پاى صباست
    حماد را چو نبات انتماى نشو و نماست
    مگر كه منبع جود تو مصدر اشياست
    سپهر گفت مخوانش سخى كه محض سخاست
    به ذات كل جهانى و كل او اجزاست
    كه خشم و حلم تو اصل مزاج خوف و رجاست
    جهان گذشت و هنوز اندرو تن تنهاست
    ترا چه باك نه ذات تو مستعد فناست
    بقا بذات تو باقى نه ذات تو به بقاست
    بسيط گوى زمين همچو پهنه بي پهناست
    كه با ركاب تو خاكست و با عنانت هواست
    هواش فدفد و دريا سراب و كه صحراست
    به كام او به جهان نه نشيب و نه بالاست
    به عالميت رساند كه اندرو فرداست
    برش چو صورت اسبى بود كه بر ديباست
    دلم قرين عذابست و ديده جفت بكاست
    كه رفتنم به سرين و نشستنم به قفاست
    كه راه وادى دشوار و عبره چون درياست كه بر تباهى حالم همين قصيده گو است
    كه بر تباهى حالم همين قصيده گو است


/ 463