قصاید

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

نسخه متنی -صفحه : 463/ 57
نمايش فراداده

در مدح امام اجل عالم صفي الدين عمر گحجواري

  • سماك رامح اگر نيزه بشكند چه عجب جهان امن ترا چون ارم دو صد حرمست ز خواب امن تو در كون كس نشان ندهد عدو به خواب درست از فريب كين تو نيز اگرچه مايه ى خواب از رطوبت طبعست شب حسود تو شاميست بي كرانه چنان هميشه تا بشرى راز روى مايه و سبق چو چار عنصرت اندر جهان تصرف باد به قدر و جاه و شرف در جهان سمر بادى مباد جسم تو خالى ز جانت از پى آن به گام كام بساط زمانه را بسپر به گام كام بساط زمانه را بسپر
  • كنون كه پيش حواد حمايتت سپرست سپهر قدر ترا چون قمر دو صد قمرست كه جز به ديده ى بخت تو اندرون سهرست بدان دليل كه بيدار گنگ و كور و كرست خلاف نيست كه آن از حرارت جگرست كه روز حشر ز صبحش پگاه خيرترست چهار عنصر و نه چرخ مادر و پدرست كزين چهار چو نه چرخ همتت زبرست كه داد و دين و هنر در جهان ز تو سمرست كه جان ز جان تو دارد هرآنكه جانورست كه پاى همت تو چون ملك فلك سپرست كه پاى همت تو چون ملك فلك سپرست