قصاید

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

نسخه متنی -صفحه : 463/ 75

كز وراى بيخ گردون ده يكى زان خاصيت تا كه از دوران دايم و زخم سقف فلك آتش جود ترا كز دود منت فارغست مي نيارم گفت خرم باد عيدت، گو چرا رايت عز تو بر بام بقا تا در گذر رايت عز تو بر بام بقا تا در گذر
مشترى را در صد و سى گز عمامه معلمست با چراغ صبح اشهب دود شام ادهمست آن سعادت باد هيزمكش كه بيرون زين خمست زانكه خود عيد دو گيتى از وجودت خرمست طره ى شب نيزه ى فوج زمان را پر چمست طره ى شب نيزه ى فوج زمان را پر چمست