مطلع دوم
-
اين توانيد كه مادر به فراق پسر است
پدر سوخته در حسرت روى پسر است
تا ببيند كه به باغش نه سمن ماند و نه سرو
از پى ديدن اين داغ كه خاقانى راست جاى عجز است و مرا نيست گمانى كه شما
جاى عجز است و مرا نيست گمانى كه شما
-
پيش مادر سر تابوت پسر بگشاييد
كفن از روى پسر پيش پدر بگشاييد
در آن باغ به آيين و خطر بگشاييد
چشم بند امل از چشم بشر بگشاييد گره عجز به انگشت ظفر بگشاييد
گره عجز به انگشت ظفر بگشاييد