در مدح خواجه همام الدين حاجب و ياد كردن از مرگ منوچهر
-
خصم ار بزرجمهرى يا فسردگى كند
ما را چه باك مزدك و بيم بزرجمهر
ما كاروان گنج روان را روان كنيم
بخت همام گفت كه ما را هماى دان
رمح همام گفت كه عنقا ز زخم ما
تيغ همام گفت كه ما اعجمى تنيم
تيز همام گفت كه ما اژدها سريم
رخش همام گفت كه ما باد صرصريم
گرز همام گفت كه ما كوه آهنيم
عدل همام گفت كه ما حرز امتيم
راى همام گفت كه ما حصن دولتيم
دست همام گفت كه ما ابر رحمتيم
آن بلبل هماى فر زاغ فرق بين
روز و شب است ابلق دو رنگ و گفته اند
پرز پلاس آخور خاص همام دين
كيخسرو است شاه و همام است زال زر
ما امتيم و شاه رسول است و او عمر
اى مرزبان كشور پنجم كه درگهت
بعد از هزار دور تو را يافت چرخ و گفت از خاك درگهت به مكانى رسيده ايم
از خاك درگهت به مكانى رسيده ايم
-
تاييد مير باد كه حرز امان ماست
چون كيقباد قادر و نوشين روان ماست
كاقبال مير بدرقه ى كاروان ماست
كز مغز كركسان فلك استخوان ماست
بريان شود كه بابزن او سنان ماست
در معركه زبان ظفر ترجمان ماست
تا طاق گنج خانه ى نصرت كمان ماست
مفلوج گشته كوه ز زور و توان ماست
نقرس گرفته باد ز زخم گران ماست
ما در ضمان خلق و خدا در ضمان ماست
كز هشت چشم چار ملك ديده بان ماست
همت محيط ما و سخا آسمان ماست
كو خاص گلستان خواص بنان ماست
كز نام پهلوان عجم داغ ران ماست
دستارچه ى معنبر و برگستوان ماست
مهلان او تهمتن توران ستان ماست
فرزند او كه فرخ على كامران ماست
هفتم سپهر ما نه كه هشتم جنان ماست
پيرانه سر وجود تو بخت جوان ماست كامروز عرش را همه رشك از مكان ماست
كامروز عرش را همه رشك از مكان ماست