ضعف پيرى قوت طبعم شكستدر دلم فهم سخندانى نماندبه كه سر در جيب خاموشى كشمنسبتى دارد به حال من قوىكيف ياتى النظم لى و القافيه؟قافيه انديشم و، دلدار منكيست دلدار؟ آنكه دل ها دار اوستدارد او از خانه ى خود آگهىتا چون بيند دور ازو بيگانه راخاصه نظم اين كتاب از بهر اوستدر نايش نغز گفتارى كنمچون ندارم دامن قربش به دستچون ندارم دامن قربش به دست
راه فكرت بر ضمير من ببستبر لبم حرف سخنرانى نماندپا به دامان فراموشى كشماين دو بيت از منوى مولويبعد ما ضعفت اصول العافيهگويدم منديش جز ديدار منجمله دل ها مخزن اسرار اوستبه كه دارى خانه ى او را تهىجلوه گاه خود كند آن خانه رامظهر آيات لطف و قهر اوستدر دعايش ناله و زارى كنمبايدم در گفت و گوى او نشستبايدم در گفت و گوى او نشست