رو به ميدان معانى كردن و تيغ دو زبان برآوردن در مدح شهسوارى كه از دو انگشت نوك تيغ دو سر ديده ى شرك را كور نمود و از بنان ذوالفقار پيكر باب خيبر گشاده
شود تاريكى ظلم از جهان دورز آب عدل عالم را بشويدبه نقد خود ننازد محتشم پرجهان را رسم عشرت تازه گرددبه وحشى كز گدايان است ، او راز خوان مرحمت بخشد نوايىز خوان مرحمت بخشد نوايى
نماند شمع بزم عدل بي نوربه جاى سبز گنج از خاك رويدكند خود را چو درويشان تصورنواى دين بلند آوازه گردديكى از بي نوايان است ، او رارساند از ره لطفش به جايىرساند از ره لطفش به جايى