در منشاء انشاء اين نامه غريب المعانى و باعث تصنيف اين نسخه ى نادر بيانى
شكايت چند از گردون كند كس نه گردون اين چنين افتاده اكنون تو آن مرغ خوش الحانى در اين باغ چرا چون جغد در جيب آورى سر چو گشتى بينوا بركش نوايى بلند آوازه ساز از نو سخن را بياور در ميان دلكش بيانى گهر پاشى چو تو خاموش تا چند در اين دريا كه از در نيست آار دهن بگشا و بنما گوهر خويش چو ماند در صدف بسيار گوهر ازين درها كه در گنجينه دارى به اين درها ترا چندين الم چيست كسى كش آنقدرها گنج باشد متاعت گر چه كاسد گشت بسيار در اين سودا تو خود بى دست و پايى پى اين جنس بازارى طلب كن متاع خويش را آور به بازار اگر يكجا كساد افتد متاعتنه يك كشور در اين ديرينه كاخ است نه يك كشور در اين ديرينه كاخ است
چنين افتاده گردون چون كند كس چنين بوده ست تا بوده ست گردون كه از رشكت هزاران را بود داغ از اين ويرانه يك دم سر بر آور فكن در گنبد گردون صدايى نوايى نو ده اين دير كهن را كه بشناسد ترا هر نكته دانى صدف مانند بودن گوش تا چند درون پر گهر دارى صدف وار مكن لب بستگى آيين از اين بيش به خاك تيره مي گردد برابر چرا گوش جهان خالى گذارى به جيبت اينقدرها خاك غم چيست چرا از روزگارش رنج باشد هنوزت مي شود پيدا خريدار وزين بى دست و پايى در بلايى براى خود خريدارى طلب كن كه جنس خوب بردارد خريدار چرا باشد به بخت خود نزاعتبود جايى دگر ، عالم فراخ است بود جايى دگر ، عالم فراخ است