رسيدن ناظر به كوهى كه سنگ و شيشه ى سپهر را شكستى و پلنگش در كمينگاه گردون نشستى - ناظر و منظور نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ناظر و منظور - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسيدن ناظر به كوهى كه سنگ و شيشه ى سپهر را شكستى و پلنگش در كمينگاه گردون نشستى





  • ز ره پيماى اين صحراى دلگير
    كه بود اندر كنار مصر كوهى
    به خون ريز اسيران پافشرده
    به كين دردمندانش كمر سخت
    ز خاك او ز راه سيل شد چاك
    در او هر پاره سنگ از هر كنارى
    ز داغ بي دلانش لاله محزون
    پلنگش را تن از سوز اسيران
    ز طرف خشك رودش خنجر خار
    در آن كوه مصيبت بود غارى
    پر از درد و بلا ماتم سرايى
    ز تار عنكبوتش در مرتب
    درونش چون درون زشت خويان
    در او افكنده فرش از جلوه خود مار
    ز طرف نيل آن صحرا نشيمن
    در آن غار بلا انداخت خود را
    ز دلتنگى در آن غمخانه ى تنگ
    كه در چنگ بلا تا چند باشم
    مرا گويى خدا از بهر غم ساخت مگر چون چرخ عرض خيل غم داد
    مگر چون چرخ عرض خيل غم داد



  • به كوه افتد چنين آواز زنجير
    نه كوهى سرفراز با شكوهى
    به بالاى سر از كين تيغ برده
    ز سنگ او شكسته شيشه ى بخت
    در او شد سينه چاكى هرطرف چاك
    شده لوح مزار خاكسارى
    به خاكستر نهاده روى پرخون
    به داغ كهنه و نوگشته پنهان
    چو دندان از لب اژدر نمودار
    بسان گور جاى تنگ و تارى
    دهان از هم گشوده اژدهايى
    ز دم زلفين آن در كرده عقرب
    غم افزا چون وصال تيره رويان
    ز تار عنكبوتش نقش ديوار
    در آن كوه مصيبت ساخت مسكن
    به كام اژدها انداخت خود را
    سرود بينوايى كرد آهنگ
    به زنجير الم پابند باشم
    براى بند و زندان الم ساخت مرا سلطانى ملك الم داد
    مرا سلطانى ملك الم داد


/ 97