براى ناگوار ساختنِ دنيا ترا، همين بسنده است كه در آن، خداىْ را، عصيان كنند[39].
حجاج[40]خطبهاى خواند و بگفت: خداىْ ما را به طلبِ آخرت امر كرده و توشه دنيا را بر عهده گرفته؛ اى كاش توشه آخرت را بر عهده گرفته و ما را به طلب دنيا امر كرده بود!؛ پس حسن[41] گفت: گمشده مؤمن نزد فاسقى است؛ كه بايد [مؤمن] آن را برگيرد[42].
على - رضى اللّه عنه - مثالى مىآورد:
هر كه با دنيا صحبت ورزد چون كسى است كه آب را در مشت مىگيرد و رخنههاى انگشتان به او خيانت مىكنند.
مأمون[44] اگر از دنيا درباره خودش بپرسى، جز همان كه ابونواس[45] گفت در وصف خود نمىگويد:
چون خردمندى دنيا را بيازمايد، دشمنى در جامه دوست، براى او آشكار مىشود[47].
ابن مسعود از پيامبر - عليه السلام - - نقل كرده: دنيا را دشنام مدهيد؛ چه خوبست مَرْكَبِ مؤمن كه بر آن به خير برسد، و به وسيله آن از شر برهد[48].
از پيامبر - عليه السلام - - نقل شده: هنگامى كه مرد مىگويد: خداوند لعنت كناد دنيا را، دنيا مىگويد: خدا هر يك از ما را كه نسبت به پروردگارش عصيانگرتر است لعنت كناد!
و (شاعر) در همين مورد گفته است:
مىگويند: روزگار، بد روزگارى است؛ حال آن كه ايشان فاسدند و روزگار فاسد نيست.
عيسى - عليه السلام -: دنيا را در صورتِ پير زنى مىبينم كه دندانهاىِ پيشينش از بيخ شكسته است و هر گونه زيورى داراست؛ به او گفته شد: چند بار شوىْ كردى؟ گفت: از بسيارى نمىتوانم شمارد. گفته شد: به واسطه تو مردند يا طلاقت دادند؟ گفت: بلكه من همگيشان را كشتم! گفته شد: مرگ بر آن همسران تو باد كه باز ماندهاند! چگونه از همسران در گذشتهات پند نمىگيرند؟! چگونه از تو حذر نمىكنند؟ ![50].