سيستم يا مجموعه معنادار، پيكرهايمتشكل از اجزايمتكثّر است كه با يكديگر ارتباطيهدفمند و متضمّنِ مقصود دارند. اجزايسيستم، جداگانه و مستقل از روابط سيستمي، فاقد هويّت و كارآمدياند و بنابراين ماهيّتشان به نقش وجوديآنها در مجموعه وابسته است.
سيستم ها انواع گوناگون دارند: برخيمنطقييا ذهنياند، برخيمكانيكي; مانند انواع ماشينها و پارهاياُرگانيكاند; مانند موجودات زنده.
شايد به گمان برخي، كاملترين سيستمها، مجموعههايزنده و مشخصاً ارگانيسم انسانيباشد. اما به نظر ميرسد وجوه فوق مادّيارگانيسم انسان در چارچوب چنين برداشتياز سيستم وجوديانسان قابل تفسير نيست; به بيان ديگر،انسانبهعنوانيك سيستم يا مجموعه ماديـمعنوي،مختصّاتيفراتر و پيچيدهتر از يك سيستم زنده جانوريدارد كه با ساز و كارهايبيوشيمياييتفسير پذير است.
پارهايجامعهشناسان كه براي«جامعه» و «تاريخ» نيز هويتيمستقل قائل شدهاند، گاهيدچار چنين خطايتطبيقيميان انسان و ديگر ارگانيسمهايزنده گرديدهاند.
درست است كه كُنشِ جامعه و حركت تاريخ، از منطق خاصيپيرويميكند كه بىشباهت به منطق سيستميدر ارگانيسم زنده نيست امّا عنصر فرامادّي وجود انسان، جنبههاي والاتريرا در رفتار جامعه و تاريخ به ما نشان مىدهد.
مهمترين و شاخصترين ويژگينظريه سيستمياين است كه فلسفه وجودياجزاييك مجموعه را موكول به فلسفه غاييكلّ آن مجموعه ميداند و كارآمديو نقشآفرينيمجموعه يا سيستم را حاصل هماهنگي و همبستگيمتقابلِ كنشِ اجزايآن ميانگارد.
به طور خلاصه ويژگيهاينگرش سيستميبدين شرح است:
1ـ هدفمنديكلّ مجموعه
2ـ هدفپذيرياجزايمجموعه
3ـ ارتباط متقابل اجزا با يكديگر و با كلّ مجموعه
4ـ بازخورد يا فيدبك ; يعنيسازوكار تعادلبخش در رفتار اجزايمجموعه.
نگرش سيستميدر قلمرو راهبري و مديريّت اجتماعي، يكياز كاملترين الگوهايساماندهي و اصلاح و توسعه جامعه بشريبه شمار ميرود.
با آنكه اديان توحيدي و به ويژه كاملترين آنها; يعنياسلام، از قرنها پيش با چنين روي كرديدر ميدان رستگاري و كمال انسان پا نهادهاند امّا دانش بشريتنها در سدههاياخير توانسته است چنين منطقيرا در مواجهه با واقعيات پيرامونيخويش و به ويژه در قلمرو حيات اجتماعيدريابد و به مثابه كشفيبزرگ و كارگشا به كار بندد.