تاریخ تشیع در مکه، مدینه، جبل عامل و حلب (2)

مارکو سلتی؛ مترجم: رسول جعفریان

نسخه متنی -صفحه : 9/ 8
نمايش فراداده

تشيع در حلب

حلب شهرى با پيشينه تشيع، حتى بعد از سقوط دو دولت شيعى حمدانى و مرداسى و روى كار آمدن قدرتمندانه سنيان يعنى زنگيان و ايوبيان و مماليك، همچنان به جذب و ميزبانى علماى شيعه به خود ادامه داد. هنوز در قرن چهاردهم، با وجود آزار و تعقيبها كه هر لحظه بلاد شام را در مى نورديد، شمار علماى شيعه كه به تنهايى در آن شهر زندگى مى كردند تا پانزده نفر مى رسيد. خاندان كهن و برجسته بنوزهره از سادات حسينى كه معتقد بودند كه از نسل امام جعفر صادق (عليه السلام) هستند، از جمله خانواده هاى روحانى و هدايتگر شيعى بودند كه در اين شهر زندگى مى كردند. در واقع، منابع سنى، از آنها به عنوان عامل شيوع بدعتى در حلب ياد مى كنند كه از سوى حران آمده است، در حالى كه آنها در اصل از مردمان مدينه بودند.

بنوزهره از طريق به انحصار در آوردن مقام نقيب الاشرافى، به عنوان رهبر اشراف حلب به دست آوردند و در اواسط قرن چهاردهم براى آنها وقف بزرگى كه مربوط به برخى روستاها و زمينهاى حاصلخيز كشاورزى آن ناحيه بود، ايجاد كردند.

با پيروزى عثمانيها، تشيع در حلب رو به افول گذاشت. منابع ادبى تنها چند گزارش از بنوزهره ارائه مى دهند اما از فعاليتهاى مذهبى شيعى آنها آگاهيهاى روشنى در اختيار نمى گذارند. در نهايت در قرن شانزدهم، حضور تشيع در ميان تاجران بزرگ و نيز جامعه اشرافى كه در يكى از دو حرم از نوادگان على (عليه السلام) در حلب زندگى مى كنند، يعنى مشهدالحسين نمودار مى شود.

كامل الغزى، مورخ حلبى، به روشنى اظهار مى كند كه شيعه در پرده تقيه فعاليت مى كردند تا قدرت را به ضرر سنيان دست آورند، اين فعاليت تا قرن هفدهم (دوازدهم) ادامه داشت. اما وى آنها را نمى شناساند يا نمى خواهد بشناساند.

اوضاع آشفته بوده است: گروههاى قزلباش در اُرفه (Urfa) در سال 1574; يك لعنت كننده بر سه خليفه نخست در عين تاب در سال 1570; و بالاتر از همه، شاه اسماعيل دروغين در منطقه اِلبستن ( Elbistan ) به سمت شمال مَرعش كه يك شورش ضدى عثمانى را در سال 1578 رهبرى كرد. همينطور ما مى دانيم كه حزب اردبيل، در خود حلب هم نيرومند بوده است.

زمانى كه به ديوان حكومتى مراجعه مى كنيم، بنى زهره را در سال 1630 مى بينيم كه در عملا برخورد نزاع گرايانه از موضع خود ندارند، به ويژه در باره شخص احمد افندى زُهْروى. من جزئيات زيادى را در ارتباط با زهروى ها ملاحظه كردم كه بر اساس آنها مى توان اظهار كرد كه ميان سالهاى 1630 تا 1680 آنها به صورت يك گروه محدود از نخبگان محلى بودند كه اين خود نتيجه فعاليتهاى شديد و گسترده اقتصادى آنها در باب تجارت، پرداخت وام، توليد صابون و داشتن مقامهاى رسمى بود. آنها همچنين پيوندهاى اجتماعى ـ سياسى استوارى را با ديگر خاندانهاى برجسته از طريق ازدواج فراهم آوردند، خاندانهايى مانند كواكبى كه از عالمان مذهبى و مفتيان بودند. احمد زهروى براى مدتى مسؤوليت موقوفات مكانهاى مقدس منطقه حلب (42 ـ 1639) و «قسام عسكرى» (45 ـ 1644) دو منصب مهم را بر عهده داشت.

در سال 1654 و 1656 احمد زهروى و برادرش بهاءالدين، وقفى را شامل دو كارخانه صابون سازى، مغازه، باغهاى ميوه و زمينهاى كشاورزى ايجاد كردند. وقفنامه هاى اين دو مورد، نشان مى دهد كه آنها وفادار به ايمان مذهبى پدران خود بودند به اين ترتيب كه در باره اين دو مورد هبه قطعى آمده است كه بر فرض از بين رفتن خاندان آنها، بايد نيمى از وقف براى مشهد المحسن، دومين مكان مقدس در حلب(22) و نيم ديگر آن براى هزينه زائران حرم امام حسين (عليه السلام) در كربلا باشد. صرفنظر از اختصاص اين بخششها به حرم موجود در حلب، اختصاص آن به زائران مهمترين حرم در جهان شيعه كه در كنترل و سرپرستى سادات عراق و حوزه اقتدار صفويان بود، امرى شگفت انگيز و بى نظير براى حلب است.

زوال زهروى ها در دهه پايانى قرن هفدهم و اضمحلال تقريبا كامل آنها در نيمه نخست قرن هيجدهم، به معناى پايان تشيع حلب بود. تمايلات هواخواهانه نسبت به امام على (عليه السلام) در مراسم سالانه در روز عاشورا در قرن نوزدهم باقى ماند،(23) در حالى كه عقيده اصيل شيعى محدود به چند روستا در منطقه اِدْلِب ( Idlib ) و جبل سماعه شد.