با تسلط دولت عثمانى، جامعه كهن شيعه، در آغاز يك راه طولانى رشد فرهنگى قرار گرفت و اين على رغم ناثباتى هاى منطقه اى بود كه در اين سرزمين وجود داشت. در حالى كه منابع اقتصادى، ثروت و قدرت نظامى در دستان رؤساى محلى بود، برخى از آن ها شيعى بودند، مانند على الصغير در جبل، حرفوش در بعلبك و كرح نوح در دره بقاع. در اين مناطق، تعليم و تربيت در انحصار چند خانواده از علما و فقها بود كه مرتب ازدواجهاى داخلى داشته و مناصب از پدر به فرزند منتقل مى شد. اين خاندانهاكه به عنوان شيخ روستا و راهنمايان مذهبى عمل مى كردند، بر پيروانشان نفوذ داشتند، اما نتوانستند تشكيلات مذهبى منظمى به وجود آورند. در بيشتر اوقات، حتى عالمان برجسته، مجبور بودند تا ضروريات زندگى خويش را خود تأمين كنند. برآمدن سلسله صفوى، به طور طبيعى، تأثير زيادى بر جامعه شيعه گذاشت. على بن عبدالعال كركى (م 940 / 34 ـ 1533) از نخستين كسانى بود كه دعوت شاه اسماعيل را پذيرفت و به ايران آمد تا به عنوان عالى ترين مقام مذهبى در دولت شاه طهماسب فعاليت كند.(17) نمونه هاى مشابه، به ويژه از ميان همشهريهاى وى از كرك نوح، وجود دارد، در همان حال، شمار زيادى از آنان در منطقه باقى ماندند تا زندگى ساده و زاهدانه و كار مطالعه و توجه زين الدين در ايجاد يك رتبه مدرّسى در عثمانى، يا ايجاد يك موقعيت استوار در جهت بناى استقلال مالى براى خود و شاگردانش بود; بدان اميد كه اين جمع را از برخى از حمايتهاى ناجور كسانى از رهبران محلى شيعه كه حاضر به اعطاى موقعيت ويژه و ممتازى به علما نبودند، آزاد سازد. متأسفانه اين تجربه عمر كوتاهى داشت. پس از آن كه وى به مدت دو سال در بعلبك، بر طبق مذاهب خمسه فتوا مى داد، به زادگاه خويش بازگشت و خود را از دنياى خارج منزوى كرد. حسين بن عبدالصمد شاگرد او در بغداد هم، پست خود را به دليل ناكافى بودن وقف آن وانهاد.(18) كشته شدن زين الدين (966 / 1558) در راه استانبول، در حالى كه سلطان و علماى آن شهر وى را خواسته بودند، طور ناخوشايندى يادآور برخورد ظالمانه و متعصبانه همقطاران سنى او و برخورد سخت آنها در از ميان بردن همه جوامع شيعى عرب بود. احتمالا اين رخداد راه را براى مهاجرت هرچه بيشتر علما به ايران يا نقاط امن ديگر هموار مى كرد. جالب آن كه اعقاب بلافصل وى مصمم شدند تا در سرزمين عثمانى بمانند. فرزند او جمال الدين حسن عاملى (م 1011 / 1602) يك عالم برجسته شيعى در نوع خود، به استثناى يك دوره كوتاه كه براى تحصيل در نجف بود، در جبل عامل زيست. بر اساس يك نقل، وى سفر زيارتى به مشهد را هم نپذيرفت، از آن جهت كه مبادا شاه عباس اول به وى تكليف كند تا در ايران بماند.(19) فرزند وى، محمد عاملى پس از فوت پدر و معلم خود، جبل عامل را ترك كرد و براى پنج سال در مكه زندگى كرد. در اين سالها او از نزديكان ميرزا محمد استرآبادى بود و در كار تأليف «رجال» از نظر تنظيم و تجديد نظر در آن، به وى كمك مى كرد، همچنان كه يك نسخه از آن را استنساخ كرد. وى به جبل عامل بازگشت و از آنجا به كربلا رفت و درنهايت در مكه سكونت گزيد و همانجا در سال 1030 / 1621 درگذشت. گفته شده است كه شاه صفوى با اصرار از وى دعوت كرده بود تا به دربار وى بيايد اما او رد كرده بود. مسن ترين فرزند وى، زين الدين محمد عاملى (م 1064 / 1654) شاعر پر آوازه، دو بار به ايران آمد، اما بيشترين سالهاى عمرش را در مكه گذراند. حرفوش بعلبك و ابن علوان، همسايگان كرك نوح، دو نمونه ديگر از مقامات رسمى عثمانى شيعى بودند كه در منطقه حضور داشتند. حرفوش به عنوان حاكم بعلبك خدمت كرده و براى مدت كوتاهى اداره منطقه حمص را هم بر عهده داشتند آنها با حاكمان(20) دمشق نيز پيوندهايى داشتند. بر اساس سياست عثمانيها در منطقه، حرفوش به عنوان نيروى براى مهار كردن قدرت رو به رشد دروزيان به كار گرفته شد، به طورى كه در سال 1036 / 1625 فخرالدين دوم معن در نهايت آنها را شكست داد و از بعلبك بيرون راند. اندكى بعد، يكبار ديگر، آنها به عنوان حاكمان محلى بقاع در قرن هيجدهم ظاهر مى شوند. آنچه بيشتر به بحت مربوط است، به عقيده من، خانواده ابن علوان است، خانواده اى از سران اشراف كه اعضاى آن به طور انحصارى پست نقيب الاشراف بعلبك را از دوره مماليك در اختيار داشتند. برجستگى ابن علوان، از سرپرستى وى نسبت به يكى از اماكن مقدس واقع در كرك نوح كه گفته مى شود مقبره نوح پيغمبر است، برگرفته شده است. پيوند آنها با اين مكان مقدس مانعى بر سر راه تلاشهاى مماليك براى جايگزين كردن سنيان در سرپرستى بر آن، در آن زمان بود، آن هم درست زمانى كه، نيز به دليل موقوفات آن، به تدريج بر موقعيت اقتصادى و اجتماعى حرم افزوده مى شد. عثمانيها، از طريق حَنَش، مقدّم دره بقاع در آن زمان، بر اهميت اين منطقه افزودند. در ميان سالهاى 935 ـ 950 / 1529 ـ 1544 محمد بن ناصرالدين الحنش، وقف بزرگى را شامل قنوات آب، باغها و اختصاص زمينى براى نگهدارى حرم ايجاد كرد و مديريت و سرپرستى آن را به نقيب الاشراف سيد علوان بن على بن حسين و اعقاب وى واگذار كرد. نكته جالب آن كه در متن وقف نامه، از سيدعلوان مانند اجدادش، به عنوان شيخ الاسلام و با تعبير «قدوة العلماء عثمانى سرپرستى حرم را در اختيار داشته است.(21) اين نكته قابل توجه است كه ابن علوان شاخه لبنانى يك خاندان شيعى دمشق را بنياد گذارد كه آنها هم مكان مقدس محلى ديگرى را كه مقبره سيده زينب است در اختيار داشتند.