اين نكته تعجب برانگيز است كه در مقايسه با مكه، به جز تاريخ مدينه در قرن نخست هجرى، آگاهيهاى اندكى داريم. (به عنوان مثال نگاه كنيد به مدخل «مدينه» در EI2 ) و تعجب بيشتر اين كه تاكنون دانشمندى براى شناساندن اين دوره اقدامى نكرده است. از آغاز دوره عباسى، شهر مدينه تحت سيطره اعقاب حسين بن على بن ابى طالب بود كه با عنوان بنوالحسين شناخته مى شوند. به نظر مى رسد كه اين خاندان، با حفظ مناصب رسمى، چون قاضى، خطيب، امام جماعت، مسؤوليت موقوفات براى توزيع غذا ميان فقرا در مراسم عاشورا ـ به ويژه در ميان طوايف جماز، عطيه و هواشم ـ موقعيت خود را به عنوان امراى شهر، حتى پس از فتح آن توسط عثمانيها، حفظ كرد.(12) منابع شيعه به ما مى گويد كه بنوالحسين برخلاف شرفاى مكه، به دليل حمايت بى اندازه از اهل بيت، در نهايت قدرتش را از دست داد، اما در اين باره، تاريخ خاصى ارائه نمى دهند. مداخله مكرر شرفاى مكه در مسائل اين شهر، تعيين افرادى از سوى آنها براى اشغال پستهاى مهم و نقش آنها به عنوان ميانجى در درگيريها و دشمنيهاى ايجاد شده در ميان خاندان بنوالحسين، نشانگر آن است كه بايد نقصى در نفوذ سياسى آنها رخ داده باشد. بهبود بخشيدن به وضعيت شرفا، با زيركى، خود را نزد سلاطين عثمانى و نيز صفوى كه وقف هاى زيادى براى آنها قرار داده و درآمد سالانه آن را برايشان مى فرستاد، محبوب مى كردند. نقيب احمد بن سعد بن شدقم (م 988 / 1580) با فرستادن پيشكش هايى براى سلطان مراد سوم او را بر آن داشت تا بخشى از زمينهاى قابل كشت مصر را وقف كند كه درآمد سالانه آن 4000 اردب تخمين زده مى شد و توسط احمد شريفى كه مستقيم از طرف استانبول اعزام مى شد، تحت نظر نقيب ميان اشراف تقسيم مى شد.(13) على بن تقى مدنى (1081 / 1617) بعد از سفر به اصفهان، دمشق، استانبول و قاهره، توانست حمايت شريف بزرگ مكه مشهور به زيد بن محسن (م1077 / 1666) را به دست آورد. وى او را به عنوان نقيب مدينه تعيين كرد. اشراف آن روزگار گله داشتند كه عوايد موقوفاتى كه شاه عباس برايشان معين كرده، به طور منظم به دست آنها نمى رسد. نقيب على از شاه عباس دوم خواست تا آرزوهاى پدر بزرگش (عباس اول) را برآورده كند كه او چنين كرد. بن شدقم مدنى بود كه به دكن رفت و مورد استقبال گرم حسين نظام شاه قرار گرفت. در آنجا به عنوان «رئيس العلما» منصوب شد و با دختر شاه ازدواج كرد.(14) از طريق مادرش ثروت هنگفتى ـ مطابق قانون ـ به دست او و جانشينانش افتاد كه سالانه 12000 سكه طلا به وى پرداخت مى شد. او به دليل حمايتش از فقرا و نگرفتن ماليات و عشريه از اتباعش، مورد ستايش قرار گرفته است. به هر روى، او سالانه مقدار زيادى از ثروت خود را براى بستگانش به مدينه مى فرستاد. وى پس از مرگ حسين نظام شاه در سال 972 / 1565 به حجاز بازگشت و همراه علماى شيعه و سنى در مكه به تحصيل پرداخت و خود را با تأسيس دو وقف عام در مدينه به عنوان فردى خيّر مشهور كرد. وى از موقعيت خودش ناراضى بود و به همين دليل به دكن بازگشت و به سال 999 / 1590 در همانجا درگذشت. او حسين به اصفهان رفت و نزد شيخ بهايى عالم برجسته، به تحصيل پرداخت. شاه عباس اول، محبت خود را با بخشش مقدار زيادى پول و وارد كردن نامش در ديوان به وى نشان داد. وى به طور غير منتظره اى ماندن در آن جا را رها كرد و دعوت حاكم حويزه، سيد مبارك مشعشعى (م 1025 / 1616) را براى آمدن نزد او پذيرفت.(15) بدرالدين نواده حسين بن على (م 1090 / 1679) باز راه هند را در پيش گرفت تا عالى ترين مقام روحانى دربار اورنگ زيب، سلطان مغول، باشد. يك خاندان ديگر از بنوالحسين كه از مهاجران جديد به حجاز بودند، و به احتمال، اواخر ناموفقى را براى به دست آوردن حكومت گلكنده انجام داد و روزهاى پايانى زندگيش را در زندان گذراند.(16) فرزند او، على خان بن معصوم مدنى شيرازى (م 1120 / 1709) شاعر، مورخ و نسب شناس معروف، نويسنده كتاب «سلافة العصر»، در مدينه متولد شد و در مكه درس خواند. در سال 1068 / 1658 در سن نوزده سالگى، روش پدر را دنبال كرده، به حيدرآباد رفت. وى براى 48 سال در هند ماند و به نزديك ترين وزير اورنگ زيب سلطان مغول شد. به طور خلاصه، بايد گفت بر اساس آگاهيهاى اندك در دسترس، چنين به نظر مى رسد كه تشيع مدينه به عكس مكه، بيشتر در خاندانهاى محلى بود كه به طور سنتى مناصب عمومى داشتند. دانشمندان شيعى از خارج يا از مكه براى زيارت به مدينه مى آمدند و اندكى از آنان در همانجا اقامت مى گزيدند. مكه به عنوان مركز اصلى تجمع، تحصيل و مباحثه شيعيان حجاز و غير حجاز بود.