عبرت و تربیت در قرآن و نهج البلاغه

محمدرضا قائمی‏ مقدم

نسخه متنی -صفحه : 11/ 10
نمايش فراداده

وظيفه مربى در اين باب، تذكر و يادآورى حوادثِ گذشته و بيان پيروزى‏ها و شكست‏ها و ناكاميها و تبيين علت آنهاست. اميرالمومنين(ع)، آنجا كه علت هلاك ملتها را بيان مى‏كند، به همين نكته اشاره كرده است:

وَ فِى دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبِرٌ وَ مَا كُلُّ ذِى قَلبٍ بِلَبِيبٍ ولاَكُلُّ ذِى سَمْعٍ بِسَميعٍ ولاكُلُّ ناظِرٍ بِبَصِيرٍ.[54]

و در سختيهايى كه با آنها روبه‏رو هستيد و مشكلاتى كه پشت سر گذاشتيد، درسهاى عبرت فراوان وجود دارد، اما افسوس كه هر صاحب دلى، انديشمند و هر صاحب گوشى، شنوا و هر صاحب چشمى، اهل بصيرت نيست.

به هر حال آنچه گذشت مصاديق بارزى از منابع عبرت‏آموزى بود كه هريك، اتخاذ روشى را نيز در پى داشت. روشهاى ديگرى مانند بيان خاطرات عبرت‏آموز، سر زدن به مقابر و مزارها، عيادت بيماران خصوصا بيماران صعب العلاج، سرزدن به خانه سالمندان و مشاهده انسانهاى از كارافتاده‏اى كه روزى بانشاط و قدرت زائد الوصفى دنيا را تسخير كرده بودند، و تفكر در صدها حادثه كوچك و بزرگ و تلخ و شيرينى كه روزانه در اطراف انسان رخ مى‏دهد، همه مى‏تواند انسان را در عبرت‏آموزى و پندپذيرى يارى دهد.

آسيب‏شناسى روشى

به‏كارگيرى هر روشى ممكن است با مشكلاتى مواجه شود و در نتيجه آسيبهايى را نيز به دنبال داشته باشد. اين مشكلات ممكن است به دليل وجود محدوديتهايى در ناحيه خود روش، مربى، فراگيرنده و يا هر سه مورد باشد. در اينجا در خود روش مشكل خاصى به نظر نمى‏رسد، زيرا اين روش عمدتا با بيان تاريخ و ديدن آثار بجاى مانده از گذشتگان و سير در آفاق و انفس سر و كار دارد كه براى انسانها جاذبه دارد.

در ناحيه مربى، همان مشكلى كه در بسيارى از روشهاى ديگر مشاهده مى‏شود، در اين روش هم وجود دارد و آن دوگانگى در قول و فعل مربى است. خود به آنچه مى‏گويد عمل نمى‏كند و به فرموده اميرالمؤمنين(ع):

يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لاَيَعْتَبِرُ وَ يُبالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَ لاَيَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِّلٌ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ.[55]

عبرت آموختن‏را توصيف مى‏كند ولى خود عبرت نمى‏گيرد؛ موعظه بسيار مى‏كند امّا خود موعظه نمى‏پذيرد؛ سخن بسيار مى‏گويد امّا عمل كم مى‏كند .

آرى برخى از مربيان در توصيف عبرتها مهارت خاصى دارند، اما خود بهره‏اى از آن نمى‏برند، در موعظه يد طولايى دارند، ولى خود پندپذير نيستند و در گفتار از همه پيشى مى‏گيرند، ولى در عمل از گروه بازمى‏مانند. اما اگر مربى از هر جهت صلاحيت تربيت كردن را داشته باشد و بر امر عبرت‏آموزى و تكنيكهاى آن واقف باشد، مشكلى از اين ناحيه پيش نمى‏آيد.

اما در ناحيه تربيت‏آموزان، عمدتا دو مشكل قابل تصور است، يكى غفلت فراگيرنده و محروم بودن او از داشتن قلبى خاضع و خاشع دربرابر آيات الهى است كه هرچه اين غفلت و سنگدلى بيشتر باشد، دايره تأثير شيوه‏هاى عبرت‏آموزى محدودتر خواهد بود. حل اين مشكل چندان آسان نيست و به زمان وسيعى نيازمند است. دوم ضعف روحى و عدم آمادگى روانى تربيت‏آموز است كه اگر او ظرفيت و آمادگى لازم را نداشته باشد، ممكن است ذكر يك رويداد تاريخى و يا ديدن آثار مخروبه پيشينيان و يا يك صحنه عبرت‏آموز مثل تصادف و ... تأثير منفى در وى داشته باشد و او را دچار وحشت، بيمارى و بيزارى از زندگى كند. حل اين مشكل، داشتن يك مربى آگاه و ماهرى است كه به همه جوانب تربيت آشنا باشد.

نتيجه

از مباحث گذشته مى‏توان نتيجه گرفت كه عبرت، حالتى است كه در اثر امورى خاص براى انسان پديد مى‏آيد. طى اين حالت انسان از امرى محسوس و ظاهرى به معرفتى باطنى و غيرمحسوس دست مى‏يابد. پيامد اين معرفت تغييرى است كه در سلوك و رفتار انسان به‏وجود مى‏آيد. نقش عمده را در ايجاد چنين حالتى خود فرد به‏عهده دارد و از اين لحاظ عبرت يك روش خودتربيتى محسوب مى‏شود. در عين حال، ممكن است ديگران نيز زمينه ايجاد چنين حالتى را در فرد فراهم كنند كه در اين صورت به نظر نگارنده يك روش ديگرتربيتى قلمداد مى‏شود. عمده‏ترين منبع عبرت‏آموزى، دنيا و تاريخ انسان است، و عمده‏ترين روش آن آشنايى با دنيا و سنتهاى حاكم بر زندگى بشر در طول تاريخ است. به فرموده اميرالمؤمنين(ع):

اگر انسان دنيا را از روى شهرهاى ويران شده و خانه‏هاى درهم فروريخته بشناسد، خواهد ديد كه دنيا يادآورى كننده‏اى دلسوز و واعظى گوياست و همچون دوستى مهربان است كه در رسيدن اندوهى به انسان بخل مى‏ورزد.[56]