وظيفه مربى در اين باب، تذكر و يادآورى حوادثِ گذشته و بيان پيروزىها و شكستها و ناكاميها و تبيين علت آنهاست. اميرالمومنين(ع)، آنجا كه علت هلاك ملتها را بيان مىكند، به همين نكته اشاره كرده است:
وَ فِى دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبِرٌ وَ مَا كُلُّ ذِى قَلبٍ بِلَبِيبٍ ولاَكُلُّ ذِى سَمْعٍ بِسَميعٍ ولاكُلُّ ناظِرٍ بِبَصِيرٍ.[54]
و در سختيهايى كه با آنها روبهرو هستيد و مشكلاتى كه پشت سر گذاشتيد، درسهاى عبرت فراوان وجود دارد، اما افسوس كه هر صاحب دلى، انديشمند و هر صاحب گوشى، شنوا و هر صاحب چشمى، اهل بصيرت نيست.
به هر حال آنچه گذشت مصاديق بارزى از منابع عبرتآموزى بود كه هريك، اتخاذ روشى را نيز در پى داشت. روشهاى ديگرى مانند بيان خاطرات عبرتآموز، سر زدن به مقابر و مزارها، عيادت بيماران خصوصا بيماران صعب العلاج، سرزدن به خانه سالمندان و مشاهده انسانهاى از كارافتادهاى كه روزى بانشاط و قدرت زائد الوصفى دنيا را تسخير كرده بودند، و تفكر در صدها حادثه كوچك و بزرگ و تلخ و شيرينى كه روزانه در اطراف انسان رخ مىدهد، همه مىتواند انسان را در عبرتآموزى و پندپذيرى يارى دهد.
بهكارگيرى هر روشى ممكن است با مشكلاتى مواجه شود و در نتيجه آسيبهايى را نيز به دنبال داشته باشد. اين مشكلات ممكن است به دليل وجود محدوديتهايى در ناحيه خود روش، مربى، فراگيرنده و يا هر سه مورد باشد. در اينجا در خود روش مشكل خاصى به نظر نمىرسد، زيرا اين روش عمدتا با بيان تاريخ و ديدن آثار بجاى مانده از گذشتگان و سير در آفاق و انفس سر و كار دارد كه براى انسانها جاذبه دارد.
در ناحيه مربى، همان مشكلى كه در بسيارى از روشهاى ديگر مشاهده مىشود، در اين روش هم وجود دارد و آن دوگانگى در قول و فعل مربى است. خود به آنچه مىگويد عمل نمىكند و به فرموده اميرالمؤمنين(ع):
يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لاَيَعْتَبِرُ وَ يُبالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَ لاَيَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِّلٌ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ.[55]
عبرت آموختنرا توصيف مىكند ولى خود عبرت نمىگيرد؛ موعظه بسيار مىكند امّا خود موعظه نمىپذيرد؛ سخن بسيار مىگويد امّا عمل كم مىكند .
آرى برخى از مربيان در توصيف عبرتها مهارت خاصى دارند، اما خود بهرهاى از آن نمىبرند، در موعظه يد طولايى دارند، ولى خود پندپذير نيستند و در گفتار از همه پيشى مىگيرند، ولى در عمل از گروه بازمىمانند. اما اگر مربى از هر جهت صلاحيت تربيت كردن را داشته باشد و بر امر عبرتآموزى و تكنيكهاى آن واقف باشد، مشكلى از اين ناحيه پيش نمىآيد.
اما در ناحيه تربيتآموزان، عمدتا دو مشكل قابل تصور است، يكى غفلت فراگيرنده و محروم بودن او از داشتن قلبى خاضع و خاشع دربرابر آيات الهى است كه هرچه اين غفلت و سنگدلى بيشتر باشد، دايره تأثير شيوههاى عبرتآموزى محدودتر خواهد بود. حل اين مشكل چندان آسان نيست و به زمان وسيعى نيازمند است. دوم ضعف روحى و عدم آمادگى روانى تربيتآموز است كه اگر او ظرفيت و آمادگى لازم را نداشته باشد، ممكن است ذكر يك رويداد تاريخى و يا ديدن آثار مخروبه پيشينيان و يا يك صحنه عبرتآموز مثل تصادف و ... تأثير منفى در وى داشته باشد و او را دچار وحشت، بيمارى و بيزارى از زندگى كند. حل اين مشكل، داشتن يك مربى آگاه و ماهرى است كه به همه جوانب تربيت آشنا باشد.
از مباحث گذشته مىتوان نتيجه گرفت كه عبرت، حالتى است كه در اثر امورى خاص براى انسان پديد مىآيد. طى اين حالت انسان از امرى محسوس و ظاهرى به معرفتى باطنى و غيرمحسوس دست مىيابد. پيامد اين معرفت تغييرى است كه در سلوك و رفتار انسان بهوجود مىآيد. نقش عمده را در ايجاد چنين حالتى خود فرد بهعهده دارد و از اين لحاظ عبرت يك روش خودتربيتى محسوب مىشود. در عين حال، ممكن است ديگران نيز زمينه ايجاد چنين حالتى را در فرد فراهم كنند كه در اين صورت به نظر نگارنده يك روش ديگرتربيتى قلمداد مىشود. عمدهترين منبع عبرتآموزى، دنيا و تاريخ انسان است، و عمدهترين روش آن آشنايى با دنيا و سنتهاى حاكم بر زندگى بشر در طول تاريخ است. به فرموده اميرالمؤمنين(ع):
اگر انسان دنيا را از روى شهرهاى ويران شده و خانههاى درهم فروريخته بشناسد، خواهد ديد كه دنيا يادآورى كنندهاى دلسوز و واعظى گوياست و همچون دوستى مهربان است كه در رسيدن اندوهى به انسان بخل مىورزد.[56]