اصبحت زائرا لك يا شحنة النجف بهر نثار مقدم تو نقد جان به كف
و از زيارت مرقد مطهر سيدالشهداعليهالسلام چنين ياد مىكند:
كردم ز ديده پاى سوى مرقد حسين هستاينسفربهمذهبعشاقفرضعين
خدام مرقدش به سرم گرنهندپاى حقاكهبگذرد سرم از فرق فرقدين
از قاف تا به قاف پر است از كرامتش آن به كه فتنه جوى كندتركشيدوشين...
قصيده جامى در مدح امام علىبن موسىالرضاعليهالسلام نيز بسيار دلنشين است:
سلام على آل طاها و ياسين سلام على آل خير النبيين
سلام على روضة حل فيها امام يباهى به الملك والدين
امام بحق شاه مطلق كه آمد حريم درش قبلهگاه سلاطين
علىبن موسى الرضا كز خدايش رضا شد لقب چونرضابودشآيين
پى عطر روبند حوران جنت غبار درش را به گيسوى مشگين
اگرخواهىآرىبهكف دامن او برودامنازهرچهجزاوستبرچين... [21]
نيز در ستايش امام سجادعليهالسلام و مناظره فرزدق با هشامبن عبدالملك اموى در مثنوى با مطلع:
پور عبدالملك به نام هشام در حرم بود با اهالى شام
داد سخن داده است. او ضمن اين مثنوى در مدح امام زينالعابدين و معرفت مقام حضرت مىگويد:
آن كس است اين كه مكه و بطحا زمزم و بوقبيس و خيف و منا حرم و حل و بيت و ركن و حطيم ناودان و مقام ابراهيم مروه، مسعى، صفا، حجر، عرفات طيبه و كوفه، كربلا و فرات هر يك آمد به قدر او واقف به علو مقام او عارف قرةالعين سيدالشهداء است غنچه شاخ دوحه زهراست ميوه باغ احمد مختار لاله راغ حيدر كرار
جامى در آخر اين داستان مىگويد:
مادح اهل بيت در معنى مدحتخويشتن كند يعنى مؤمنم موقنم خداى شناس وز خدايم بود اميد و هراس... دوستدار رسول و آل ويم دشمن خصم بد خصال ويم...
اين مثنوى و داستان طولانى است. بيتى چند بر طريق اشارت نقل شد. [22]
جالب است كه مىبينيم اصطلاح «روضهخوانى»، پيش از روزگار صفويان، و در هرات، در روزگار سلطانحسين بايقرا به ميان آمد. ملاحسين واعظ كاشفى سبزوارى كتاب «روضةالشهداء» را در بيان وقايع عاشورا تاليف كرد. اين كتاب را در مجالس مىخواندند و استماع مىكردند و بر مظلوميتشهيدان كربلا اشك مىريختند و اين طريقت، مذهب خاصى نبود بلكه مجالس عام بود. همين مجالس را «روضهخوانى» ناميدند و اين اصطلاح بتدريج عموميتيافت. [23]
آوردهاند كه سلطانحسين بايقرا ( - 912ق) پادشاه تيمورى خراسان گرايش خاصى به ائمه و اهل بيتعليهمالسلام داشت، چنان كه به سيدعلىبن عابد واعظ قاينى مقيم هرات دستور داد كه نامهاى ائمه اماميه را در خطبه ياد كند. [24]
شيخ مهذبالدين احمدبن عبدالرضاى بصرى عالم امامى كه تاليفات متعددى در كلام، اصول، رجال، حديث و فقه دارد، كتاب «عمدةالاعتماد فى كيفية الاجتهاد» را در 1080ق در كابل و «التحفة النجفية» را در قندهار تاليف كرده و در مقدمه «عمدةالاعتماد» ياد كرده كه آن كتاب را به خواهش بعضى از مردمان كابل تاليف كرده است. [25]
در عصر حاضر، همچون قرون ماضيه، تربت منتسب به شير يزدان، سخى، شاهمردان، امام علىعليهالسلام در مزار شريف، مركز ام البلاد بلخ، از جلال و شكوه خاصى برخوردار و زيارتگاه و مطاف و ملجا و دارالشفاى خاص و عام است. و شاهد صادقى استبر محبت و ارادت مسلمان اين بوم و بر، به آن بزرگوار. زائران مزارشريف نه تنها مردمان داخل كشوراند، كه از ماوراءالنهر و پاكستان و هند نيز به آن حريم محترم روى مىآورند. جامى در حدود شش قرن پيش در باب مزار شريف فرموده است:
گويند كه مرتضى على در نجف است در بلخ بيا، ببين كه بيتالشرف است جامى نه عدن گوى نه بينالجبلين خورشيد يكى و نور آن هر طرف است
و اين ابيات ابوالمعانى عبدالقادر بيدل زبانزد اهل حال و صاحبدلان و معرفت آشنايان آن ديار است:
كدامينشيريزدانمرتضى آن سروركامل كه مىخوانند مردانحقيقتشاه مردانش لببتگربهتصديقولايش«ياعلى»گويد به نورى آشنا گردد كه آرد كعبه ايمانش