دائرة المعارف جامع اسلامی

عباس به نژاد

نسخه متنی -صفحه : 813/ 737
نمايش فراداده

مَهَل

پيش آمد در خير و نيكوئى معانى مَهل

مُهل

فلزّ گداخته ريم و زهر و زرداب قطرانتنك زرداب مرده و ان يستغيثوا يُغاثوا بماء كالمهل يشوى الوجوه "كهف: 29" يومتكون السماء كالمهل "معارج: 8"

مَهلاً

آهسته آهسته رو آرام باش مفعولمطلق محذوف العامل است، يعنى امهل مهلا

مُهَلِّب

هجو كننده

مُهَلَّب

هجو شده

مُهَلَّب‏بن‏ابى‏صفرة

ظالم بن سراق ازدى عتكىمكنى به ابوسعيد به سال هفتم هجرى در دبا متولد شده و در بصره پرورش يافت سپس درروزگار خلافت خليفه دوم با پدرش به مدينه منتقل شد از جانب مصعب بن زبير والىبصره گشت در سمرقند چشمش را كور كردند مدت نوزده سال با ازارقه بجنگيد سرانجامآنها را تار و مار ساخت، به سال 79 ه ق از جانب عبدالملك بن مروان به ولايت خراسانمنصوب گشت و در سال 83 و به قولى 102 در اين شهر درگذشت "اعلام زركلى"

مُهَلَّبيان

خاندان مهلبى، آل مهلب ابوصفرهاز مردم يمن از جانب اميرالمؤمنين على "ع" امير يمن بود و مهلب پسر او از سوىعبداللَّه بن زبير امارت خراسان يافت و با خوارج جنگها كرد و آنان را چند نوبتشكست داد و چون حجاج بن يوسف حاكم خراسان و عراق شد هر چند كوشيد مهلب را ازامارت جيوش خلع كند نتوانست عاقبت حجاج را به امارت خراسان فرستاد و در سال 102وفات نمود و مغيرة بن مهلب امارت مرو داشت و به مرو در حيات پدر فرمان يافت، ويزيد بن مهلب پس از پدر سه سال والى خراسان بود سپس حجاج او را معزول كرد و امارتخراسان را به برادرش مفضل بن مهلب داد و مفضل مردى عالم و سخاوتمند بود و سليمانبن عبدالملك در خلافت خويش امارت خراسان را به اصالت به يزيد بن مهلب سپرد، عمر بنعبدالعزيز يزيد را از امارت آنجا عزل و در بند كرد و مخلد بن يزيد بن مهلب را نيزجرّاح امير خراسان بگرفت و دست بسته به دمشق نزد عمر فرستاد ولى عمر بر او ببخشودو آزادش كرد پس از مرگ عمر بن عبدالعزيز يزيد بن مهلب به بصره رفت و يزيد بنعبدالملك پسر خود مسلمه را به جنگ او فرستاد و يزيد در اين جنگ كشته شد

از بزرگان اين خاندان روح بن حاتم مهلّبى استاز نسل آنها فقها و محدثين در بيهق و نيشابور از قبيل ابوعبداللَّه محمد بن يحيىفقيه معروف و ديگران زندگى مى‏كرده‏اند "لغت نامه دهخدا"

مُهلَت

مهلة زمان كه بدهند اجل فرصت كهبدهند اميرالمؤمنين "ع" در صفت شخص گمراه: و هو فى مهلة من اللَّه يهوى معالغافلين و يغدو مع المذنبين "نهج: خطبه 153"

مهلت دادن خداوند، بندگان را و تعجيل ننمودندر عقوبت آنها كه از سنن الهى و در قرآن و حديث مكرّر از آن ياد شده فذرنى والمكذّبين اولى النعمة و مهّلهم قليلا "مزّمّل: 11" فمهّل الكافرين امهلهمرويدا "طارق: 17"

امام باقر "ع" فرمود: خداوند چهل سال فرعونرا مهلت داد چه از آن روز كه به موسى و هارون فرمود: قد اجيبت دعوتكما تا روزىكه فرعون به دريا غرق شد چهل سال به طول كشيد كه جبرئيل مى‏گفت: من مكرر به خداوندعرض مى‏كردم: وى مى‏گويد: انا ربّكم الاعلى و تو او را مهلت مى‏دهى؟! خداوند مى‏فرمود:بنده‏اى "ضعيف" چون تو چنين مى‏گويد "بحار: 128/13"

از امام صادق "ع" آمده كه چون يوسف به نزدنمرود شد نمرود به وى گفت: اى ابراهيم در چه حالى؟ يوسف گفت: من ابراهيم نيستم، منيوسف فرزند يعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهيمم "نمرود به سيما اشتباها وى راابراهيم پنداشته بود" امام صادق "ع" فرمود: اين همان نمرود بود كه با ابراهيم درنزاع بوده و او را در آتش افكند و "خداوند آنقدر به وى مهلت داد كه" وى چهارصد سالجوان زيست

اميرالمؤمنين "ع" فرمود: اى فرزند آدم چونديدى خداوند سبحان نعمتهايش را پياپى به تو ارزانى مى‏دارد و تو به معصيتش سرگرمىبرحذر باش "كه خطر نزديك است" و فرمود: خداوند هيچ كسى را به بلائى چون بلاى مهلتو فرصت دادن مبتلى نساخته امام صادق "ع" فرمود: چون خداوند خير بنده‏اى بخواهدهرگاه به گناهى دست زند بلائى او را دامنگير سازد كه به ياد توبه افتد، و چون بدىبنده‏اى خواهد هرگاه مرتكب گناهى شود نعمتى به وى دهد كه توبه را از ياد ببرد و بهگناهش ادامه دهد "بحار: 42/12 و 387 383/73"

مُهلت‏دادن‏خداوند

گناهكاران را به توبه: ازحضرت رسول "ص" روايت شده كه: چهار چيز است كه با وجود آن چهار هيچ بنده دچار تباهىو بدبختى نشود مگر خود خويشتن را به هلاكت بكشد:

1 بنده چون به كار خيرى تصميمبگيرد گرچه به مرحله عمل نرسد خداوند بر اثر نيت خيرش حسنه‏اى در نامه عملش ثبتنمايد

2 چون كار نيكى انجام دهد ده برابر ارزش آن به وى پاداش دهد

3 هرگاه بهگناهى تصميم بگيرد تا گاهى كه مرتكب آن نشده چيزى بر او نوشته نشود

4 اگر مرتكبگناهى شد خداوند هفت ساعت وى را مهلت دهد و فرشته نويسنده حسنات به ملك نويسندهگناه گويد: شتاب مدار، باشد كه وى كار خيرى انجام دهد و موجب محو گناهش گردد كهخداوند فرمود: انّ الحسنات يذهبن السيّئات و يا شايد استغفار كند كه اگر بگويد: استغفراللَّهالذى لا اله الاّ هو عالم الغيب و الشهادة العزيز الحكيم الغفور الرحيم ذوالجلال والاكرام و اتوب اليه چيزى بر او نوشته نشود و چون هفت ساعت بگذرد و نه حسنه‏اىانجام دهد و نه استغفار كند فرشته حسنات به فرشته سيئات گويد: بنويس بر اين بدبختمحروم

امام باقر "ع" فرمود: بنده گناهى را مرتكبنگردد مگر اين كه خداوند هفت ساعت وى را مهلت دهد، اگر توبه كرد و از كرده خويشپوزش خواست آن گناه نوشته نشود و اگر توبه نكرد يك گناه در نامه عملش ثبت گردد "بحار:326/5 و 426/71"

مُهلِك

كشنده هلاك كننده نابود كننده وما كان ربّك مهلك القرى حتى يبعث فى امّها رسولا "قصص: 59"

مَهلَك

هلاكت‏گاه

مَهلِك

زمان يا مكان هلاكت و تلك القرىاهلكناهم لمّا ظلموا و جعلنا لمهلكهم موعدا "كهف: 59"

مُهلِكات

جِ مهلكة موجبات هلاكت و تباهى ضدّمنجيات رسول اللَّه "ص": ثلاث مهلكات: شحّ مطاع و هوى متّبع و اعجاب المرء بنفسه "بحار: 6/70"

مَهلَكَة

هلاكتگاه

مُهلِكَة

مؤنث مهلك كشنده هلاك كننده

مُهَلِّل

تهليل كننده گوينده لا اله الاّاللَّه

مُهلَة

مهلت درنگ و آهستگى اسم است ازامهال به مهلت رجوع شود

مُهَلهِل

هلهله زننده لقب عدىّ بن ربيعه استاز شاعران دوره جاهليت و از قبيله ربيعه، وى خال امرؤالقيس بن حجر است، و گويند: اولكسى كه قصيده كرد او بود ديوان او را ابوسعيد سكّرى و اصمعى و ابن السكين گردكرده‏اند "ابن النديم"

مُهِمّ

اسم فاعل از اهمام بى‏آرام كننده واندوهگين گرداننده كار سخت و قابل توجه امر خطير اميرالمؤمنين "ع": من اشتغلبغير المهمّ ضيّع الاهمّ "غررالحكم"

مَهما

هر چه از ادوات شرط و يا استفهام است و قالوا مهما تأتنا به من آية لتسحرنا بها فما نحن لك بمؤمنين "اعراف: 132" گويند:اسم است به دليل عود ضمير به آن در همين آيه، و گويند: حرف است به دليل قول زهير:و مهما يكن عند امرء من خليقةو ان خالها تخفى على الناس تعلم

مهما را سه معنى است: يكى آن كه متضمّن معنىشرط و نيز مفهم معنى زمان باشد، چون: مهما تفعل افعل دوم آن كه معنى زمان و شرطهر دو را دهد و ظرف فعل شرط باشد، چون:و انّك مهما تعط بطنك سؤلهو فرجك نالا منتهى الذمّ اجمعا سوم آن كه معنى استفهام دهد، چون:


  • مهما لى الليلة مهماليه اودى بنعلىّ و سرباليه

  • اودى بنعلىّ و سرباليه اودى بنعلىّ و سرباليه

مِهمان

ميهمان ضيف مقابل ميزبان كسى كه برديگرى وارد شود و از او با طعام و ديگر وسائل تكريم، پذيرائى كند

مهمان نوازى

پذيرائى و نوازش ميهمان، قرى الضيف، ضيافة،خصلتى بس ستوده و نيكو، سيره بارزه انبياء الهى و اولياء خدا، در شرع اسلام،شديداً بر آن تاكيد شده است

ابراهيم خليل آنقدر به مهمان‏نوازى علاقه‏مندبوده كه اگر مهمانى بر او وارد نمى‏شد خود در جستجوى مهمان برمى‏آمد حضرت شعيب درمهمان‏نوازى و اطعام طعام معروف بوده روزى اميرالمؤمنين "ع" را اندوهناك ديدندسبب پرسيدند فرمود: هفت روز است مهمانى بر ما وارد نشده از امام صادق "ع" روايتشده كه حضرت يعقوب يك نفر جارچى گماشته بود كه هر بامداد تا يك فرسنگى ندا مى‏داد:هر كس ناهار مى‏خواهد به خانه يعقوب بيايد و چون عصر مى‏شد باز همان ندا مى‏داد ومى‏گفت: هر كه شام مى‏خواهد به منزل يعقوب بيايد "بحار: 284/12" در حديث است كهخانه‏اى كه مهمان در آن فرود نيايد ملائكه بدان درنيايند "سفينة البحار" در حديثرسول "ص" آمده كه مهمان تا سه روز مهمان است: روز اول حق مهمان و روز دوم و سومجايزه و پس از سه روز هر چه مصرف كند صدقه است در حديث ديگر فرمود: شايسته نيستمهمانى كه بر كسى وارد مى‏شود آنقدر ميزبان را خسته كند كه خود بيرون رود يا او رابيرون راند و فرمود: مهمان راهنماى بهشت است "بحار: 460/75"

نيز از آن حضرت روايت شده كه هر كه به خدا وروز جزا ايمان دارد مهمانش را گرامى دارد در حديث آمده كه مهمان با روزى خود واردمى‏شود و هنگام رفتن همه گناهان صاحب خانه را با خود بيرون مى‏برد

از اميرالمؤمنين "ع" روايت است هر مسلمان كهچون احساس كند مهمان بر او وارد مى‏شود شادمان گردد خداوند گناهانش را ببخشايد هرچند ميان آسمان و زمين انباشته باشد "سفينة البحار"

امام صادق "ع" فرمود: اگر برادر دينيت بر تووارد شد هر غذائى كه در خانه دارى به وى بده و اگر او را به خانه خود خوانده‏اىخود را در پذيرائى او و غذايش به زحمت بينداز

در حديث ديگر فرمود: طعامى تهيه كن و در آناز انواع غذاهاى خوب و كيفيت نيكو فراهم ساز و دوستانت را بدان بخوان

پيغمبر اكرم "ص" فرمود: از جمله حقوقى كهمهمان بر ميزبان دارد آنست كه ميزبان تا به درب خانه مهمان را بدرقه كند و تاانتهاى حريم خانه وى را همراهى نمايد "بحار: 45/75"

ابن ابى يعفور گويد: حضرت صادق "ع" مهمانىداشت روزى آن مهمان برخاست كه در خانه كارى انجام دهد حضرت منعش نمود و خود برخاستو آن كار را انجام داد و فرمود: پيغمبر "ص" نهى كرده از اين كه ميزبان مهمان را بهخدمت بگيرد عجلان گويد: شبى بعد از نماز عشا به خانه امام صادق "ع" رفتم و باحضرت صرف شام نمودم در سفره سركه و زيتون و گوشت سردى بود، حضرت گوشتها را تكه‏تكهمى‏كرد و جلو من مى‏نهاد و خود سركه و زيتون مى‏خورد و فرمود: اين خوراك من است وهمين غذاى پيامبران است "بحار: 41/47"

سلمان فارسى گويد: بر پيغمبر "ص" وارد شدم،حضرت به متكائى تكيه زده بود متكّاى خود را به سوى من انداخت و فرمود: هر مسلمانكه بر برادر مسلمانش وارد شود و او به احترام مهمان متكا به وى دهد خداوند او رابيامرزد "بحار: 235/16"

روش پيغمبر "ص" اين بود كه هرگاه با جمعى غذامى‏خورد پيش از همه دست به غذا مى‏برد و پس از همه از غذا دست مى‏كشيد تا ديگران بدونروى‏دربايستى غذا بخورند و پس از صرف طعام مى‏فرمود: طعم عندكم الصائمون و اكلطعامكم الابرار و صلّت عليكم الملائكة الاخيار

از امام صادق "ع" روايت شده: از جمله آدابمهمان آنست كه پيش از ميزبان دست از غذا بكشد و فرمود: چون برادر دينيت بر تووارد شد به وى مگو غذا خورده‏اى يا نه بلكه آن غذا را كه در خانه دارى به نزد اوحاضر كن، چه سخاوتمند كامل آن كس است كه هر آنچه موجود دارد بذل كند و فرمود: درجرم آدمى همين بس كه چون غذائى پيش‏كش برادرانش كند آن را ناقابل شمارد، و در گناهمهمانان وارد همان بس كه غذاى برادرشان را حقير دانند در حديث ديگر فرمود: چونيكى از شما به منزل دوستش وارد مى‏شود آنجا بنشيند كه صاحب خانه مى‏گويد زيرا صاحبمنزل به خصوصيات جاهاى خانه‏اش آشناتر است از آن كه وارد شده "سفينة البحار"

پيغمبر اكرم "ص" فرمود: كسى كه از روى ريا و كسبشهرت اطعام "و مهمانى" كند خداوند به اندازه آن غذا از خوراكيهاى دوزخ به وىبخوراند و آن طعام را به آتش مبدّل سازد و در شكمش باشد تا از حساب خلايق بپردازد"بحار: 213/7" و فرمود: هرگاه يكى از شما به غذائى دعوت شود حق ندارد فرزندش را بههمراه برد كه اين كار حرام و ورود او به آن خانه و تصرفاتش در آن غصب مى‏باشد "بحار:445/75"

از حضرت رضا "ع" روايت شده كه مردى على "ع" رابه مهمانى خواند حضرت فرمود: اجابت مى‏كنم به شرط اينكه سه چيز براى من ضمانت كنىوى گفت: آن سه چه باشد؟ فرمود: از بيرون منزل چيزى نياورى "كه تكلّف باشد" و ازآنچه در خانه دارى دريغ ندارى و به عيال و اهل خانه اجحاف ننمائى وى گفت: پذيرفتمپس حضرت اجابت نمود "بحار: 255/27" به سفره نيز رجوع شود

مهمانان‏خدا

عمار بن صهيب گويد: از امام صادق"ع" شنيدم مى‏فرمود: مهمانان خداوند عز و جل "چند گروهند از جمله" مردى است كه حجو عمره به جاى آرد، وى مهمان خدا است تا به خانه خويش بازگردد و مردى كه در نمازباشد، وى در كنف لطف خداوند است تا نمازش را پايان برد و مردى كه به ديدار برادرمسلمان خود رود، وى زاير خدا است كه به نوال خداوند و گنجينه‏هاى رحمتش نائل آيد"بحار: 352/74"

مِهمانى

سور ضيافت به مهمان نوازى رجوعشود

مُهمَل

لفظى كه آن را معنى نبود مقابلمستعمل

مَهموز

همزه‏دار با همزه كلمه‏اى كه در آنحرف همزه باشد، مانند: امر

مهموس

آهسته خفى حرفى كه به سستى و آهستگىتلفظ گردد

مَهموسة

حروف تهجّى كه به صورت پست و نرم اداشود، و آنها ده حرف باشند: ت ث ح خ س ش ص ف ك ه

مَهموم

اندوهگين الصادق جعفر بن محمد "ع": نفسالمهموم لظلمنا تسبيح "بحار: 278/44"

مَهَمَّة

اندوهگين كردن و مضطرب نمودن كاركسى را همّ آهنگ كردن و لقد همّت به و همّ بها "يوسف: 24"