بنابراين اگر اختلافات از ميان جامعه بشرى رخت بربست، ديگر مجالى براى كار فقيهان نمىماند. و در تأييد سخنان خود به گفتهى غزالى در احياء علومالدين استناد مىكنند; او گفته است: اگر مردم به عدل رفتار كنند و تزاحم و دعوا منقطع شود كار فقها تعطيل خواهد شد. دقت كنيد اين شيوه برخورد با مسألهى فقه نتيجهى يك تصور ناقص از فقه، حقوِ و شأن فقهاست. يعنى در اين بيان هم فقه درست تبيين نشده و هم حقوِ تفسير درستى پيدا نكرده و هم شأن فقها، و مناصب فقها ملاحظه نشده و كلام غزالى كاملاً محرّف تفسير شده است. سخن غزالى ناظر به يك مطلبى است، و بر مطلب ديگرى تطبيق شده است. اصطلاح فقه در يك طبقهبندى ساده معارف دينى را به سه قسم تقسيم مىكنند: عقايد، احكام و اخلاِ. اين يك طبقهبندى سنتى است. در اين طبقهبندى سنتى مقصود از عقايد مجموعه باورهايى است كه دين در زمينههاى مختلف براى بشر به ارمغان آورده و بشر را دعوت به آن كرده است چه در ناحيه توحيد و صفات ربوبى چه در ناحيه معاد و ويژگىهاى آن و چه در ناحيه آغاز و انجام بشر و غيره. اين مجموعه اعتقادات دينى فقط مربوط به مسائل آن سوى حيات مادى نيست، بلكه بخشى از آنها جايگاه بشر را در مجموعه هستى، نقش و موقعيت او در اين مجموعه، ارتباط او با اجزاى اين مجموعه و آغاز و انجام كار او را ترسيم مىكند. درواقع مجموعهاى است كه هم نگاهى دارد به حقايق آن سويى و هم نظرى به حقايق اينسويى. يعنى دين در حالى كه تصويرى از توحيد و صفات ربوبى، تصويرى از نبوت و امامت، و تصويرى از معاد ارائه مىكند، تصويرى هم از انسان ارائه مىكند، انسانشناسى خاصى را عرضه مىنمايد، منزلت خاصى را براى انسان مطرح مىكند، و جايگاه خاصى براى او قائل است. بنابراين، بخش عقايد اختصاص به مسائل آن سوى عالم ماده ندارد بلكه شامل مجموعه باورهايى است كه دين در مورد بشر و امور پيرامون بشر ـ از عالم پيدا
(1)1 . عبدالكريم سروش.