در بحثهاى گذشته گفتيم مقصود از كامل بودن دين خاتم اين است كه آنچه بشر براى هدايت و سعادت به آن نياز داشته، در بالاترين سطح ممكن در آن دين خاتم بيان شده است زيرا دين خاتم نه محدوديتى در ناحيهى رسول و نه محدوديتى در ناحيهى مخاطبان خود دارد. اين پرسش را نيز مطرح كرديم كه آيا معناى كمال دين اين است كه دين به هر پرسشى در هر ساحتى پاسخگوست و بشر هرچه از خرد و كلان در هر زمينهاى جستجو كند، مىتواند پاسخ آن را در دين بيابد؟ پاسخ داديم كه مراد از كامل بودن دين و جامع بودن آن اين نيست كه بشر مىتواند جواب هر سؤال و پرسشى را كه فراروى او در حياتش، چه در حيات فردى و چه در حيات اجتماعى، قرار گرفت از دين جستجو كند. بعد پرسش ديگرى مطرح كرديم و آن اينكه آيا دين براى آخرت است يا براى دنيا؟ جواب داديم كه دين براى آخرت است. و در پاسخ اين سؤال كه اگر دين براى آخرت است، آيا كارى با دنيا ندارد؟ گفتيم اگر ما دنيا را امرى جداى از آخرت بپنداريم، وجهى دارد كه گمان كنيم دين براى آخرت است و كارى به كار دنيا ندارد; امر دنيا را به مردم وانهاده و خود به امر آخرت پرداخته است. اما اگر پذيرفتيم كه آخرت باطن دنيا و دنيا جايى است كه ما آخرت خود را در آن مىسازيم، آن موقع نمىتوانيم بپذيريم كه دين ناظب به آخرت با دنيا كارى نداشته باشد. انبيا آمدند تا آخرت ما را در پرتو آبادانى دنياى ما آباد كنند. البته دنياى آباد در فرهنگ انبيا با دنياى آباد در فرهنگى كه نظر به آخرت ندارد، متفاوت است. آبادانى دنيا در نگاه آخرتبين با نگاهى كه غافل از آخرت است، تفاوت دارد. بحثى كه هم اكنون مطرح مىنمائيم اين است كه مقصود از مديريت فقهى چيست؟ آيا فقه پاسخگوى تمامى پرسشهاى بشر است؟ ما گفتيم دين نمىتواند به همهى سؤالات پاسخ دهد، آيا فقه كه بخشى از دين است مىتواند پاسخگو باشد؟ جواب اين است كه خير، فقه و دين هيچكدام پاسخگوى تمامى پرسشهاى بشر نيستند. دين براى آخرت است، نه دنيا و اگر آخرت نبود، دين نبود. اما همين دين مديريت فقهى را براى دنيا معرفى مىكند، فقه براى بشر برنامه دارد. پس اين ادعا كه ما نمىتوانيم مديريت فقهى داشته باشيم و مىبايست از مديريت علمى استفاده كنيم خطاست. كسانى كه چنين مطالبى را مىگويند يا مفاهيم دينى براى خودشان واضح نيست و تصوير صحيح از فقه ندارند و يا نمىخواهند مطالب آنطورى كه هست مطرح شود. هدف ما از طرح اين مباحث در اينجا، به دست آوردن مفاهيم صحيح دينى است. كمى همّت و كمى دقّت مىتواند راهشگاى ما در يافتن اين مفاهيم به شكل درست و صحيح باشد و آن موقع است كه بسيارى از پرسشها پاسخ مناسب خود را مىيابند و شبهات، رنگ مىبازند و راه بر ترديد بسته و طرح تحقيق و يقين گشوده مىشود. طرح مسأله عدّهاى گفتهاند: فقه پاسخگوى همه پرسشهاى بشر نيست، بنابراين ما نمىتوانيم مديريت فقهى داشته باشيم و مىبايست از مديريت علمى استفاده كنيم. دليل آنها بر اين ادعا اين است كه دنيايىترين جلوهى دين كه بيش از هر بخش ديگر و پيش از هر بخش ديگر به دنبا مرتبط مىباشد، فقه است و فقه مىباشد و فقه چيزى جز مجموعهاى از احكام نيست. فقه عبارت است از حقوِ اسلامى; و تمام مشكلات بشر مشكلات حقوقى نيست. بشر با سؤالات و مشكلات فراوانى در زندگى مواجه است كه نمىتوان تنها از زاويهى حقوقى به آنها نگاه كرد و با يك پاسخ حقوقى آنها را حل كرد. از سوى ديگر، مسائل حقوقى مسائلى است كه نوعاً خود را در منازعات و اختلافات نشان مىدهد.