گفتار چهارم كمال دين
در بحثهاى گذشته اشاره كرديم دين خاتم از دو خصلت و ويژگى برخوردار است: أ. كاملترين دين است و ب. مصون از تحريف است. اكنون پيرامون كمال دين (كامل بودن دين) كه يكى از ويژگىهاى دين خاتم است، سخن خواهيم گفت. در مباحث عقلى اشاره كرديم كه اديان قبل از دين خاتم با دو محدوديت مواجه بودند; يكى محدوديت در ناحيهى پيامآور و پيامبر دين و ديگرى محدوديت در ناحيهى مخاطبان و كسانى كه آن پيامبر بسوى آنها فرستاده شده بود. محدوديت در ناحيه پيامبر از اين جهت بود كه هر پيامبرى درجهاى از درجات كمال را طى كرده و به پلكانى از پلكان معارف و دريافت حقايق رسيده بود و تا آن حدى كه بالا رفته بود، مىتوانست معارف الهى و حقايق را درك كند و توانايى اين را نداشت كه پله بالاتر را ببيند و مراتب بالاتر را درك كند. محدوديت ديگرى كه براى اديان غيرخاتم بود، محدودى ت مخاطبان بود; آنها توانايى ادراك حقايقى را كه پيامبر آن دين دريافته بود، به گونهاى كه او دريافته بود، نداشتند و پيامبر مجبور بود در حد فهم آنها و به اندازه درك و معرفتشان با آنها سخن بگويد. گفتيم در دين خاتم اين دو محدوديت بايد از ميان رفته باشد، يعنى پيامبر خاتم مىبايست به بالاترين مرتبه معارف رسيده باشد و بين مخاطبان اين پيامبر مىبايست كسانى باشند كه توانايى ادراك آن معارف عاليه را در آن بلندايى كه آن پيامبر درك كرده، داشته باشند. اگر اين دو ويژگى تحقق پيدا كرد، در آن هنگام آن پيامبر مىتواند همهى هدايتهاى وحيانى الهى را دريافت و همهى آن هدايتها را براى مردم خودبازگو كند. بنابراين، اگر اسلام دين خاتم است، مىبايست دربردارندهى همهى آنچه بشر براى هدايت واقعى به آن نيازمند است، باشد و اين همان است كه ما از آن به كمال دين تعبير مىكنيم. ولى آيا معناى اين حرف كه دين خاتم مىبايست هرچه بشر براى سعادت به آن نياز دارد، دربرداشته باشد، اين است كه ما از چنين دينى انتظار پاسخ هر پرسشى را داشته باشيم؟ يعنى آيا معناى كمال دين اين است كه دين همهى ساحتهاى معارف بشرى را پر خواهد كرد؟ و به همهى پرسشهاى بشر در تمام زمينهها پاسخ خواهد گفت؟ برخى گمان كردهاند كه مقصود از كمال دين پاسخگو بودن دين است به هر پرسشى است كه بشر در زندگى با آن مواجه مىشود، حتى يك پرسش جزيى يك سؤال موردى. آنان با اين باور افراطى نسبت به اسلام معتقد بودند كه مىبايست خرد و كلان معارف بشرى را از اسلام جستجو كرد و هرگونه معرفت ديگرى را انكار مىكردند. يكى از پيامآوران چنين انديشهاى ابن تيميه است. او با هرگونه معرفت غيراسلامى، غيروحيانى و غيرمرتبط به كتاب و سنت، مخالفت و با همه علوم و معارف بشرى مقابله مىكند و وقتى در حجاز كوشيدند براساس تعليمات ابنتيميه عمل كنند، مشكلات مضحكى پيش آمد. به عنوان مثال مىخواستند ساختمان بزرگى بسازند; سالها به دنبال اين بودند كه اين ساختمان را بدون استفاده از مهندسى ساختمان، و بدون مراجعه به دانشهاى روز بسازند. بعد از مدت طولانى كه كار اين ساختمان معطل ماند، ناچار شدند با استفاده از مهندسى ساختمان و دانشهاى روز آن ساختمان را بسازند و نتوانستند به ادعاى ابن تيميه ـ در مورد اينكه مىتوان پاسخ هر پرسشى را در اسلام يافت ـ ملتزم شوند. اگر كسى كامل بودن دين را به اين معنا بداند و قائل باشد كه هر پرسش تخصصى در هر زمينهاى و حتى در زمينهى مسايل جزئى را بايد از اسلام پرسيد و پاسخ هر سؤالى در حيطهى فيزيك، شيمى، زيست شناسى و مهندسى را بايد از اسلام جستجو كرد، به ناچار بايد پذيرفت كه اسلام همه اينها را ندارد و به اين معنا دين كاملى نيست.(1) امّا اين تصور كه بعضى از
1 . يك وقت يكى از بزرگان معاصر در حوزه علميه قم به بنده مىفرمودكه كسى با من تماس گرفته گفته آقا يك آيه در قرآن راجع به صنايع سنگين به ما معرفى كنيد; مىگفت من به آن آقا گفتم يا تو نمىدانى صنايع سنگين يعنى چه يا نمىدانى قرآن يعنى چه. به ايشان عرض كردم خوب مىخواستيد بفرماييد «وانزلنا الحديد» اينهم براى صنايع سنگين، آهن است.