تبديل گرديد. اما در واقع آنچه در پى تبدّل فرهنگها تغيير يافت، شكل روابط و پوستهى زندگى آدمى بود، در حالى كه لبّ اين حقيقت و ذات اين هويت همچنان دست نخورده باقى ماند. از نگاه اسلام انسانها، چه آحاد افراد انسان در يك زمان و چه در زمانهاى مختلف، با تمام تفاوتى كه در ظاهر از حيث فرهنگ، دانش، و آداب و رسوم دارند، از نوعى اشتراك و وحدت هويت با يكديگر برخور دارند. هويت واحد انسانى امرى است كه هم قرآن بر آن شهادت مىدهد، هم نگاه و بينش فلسفى آن را اقتضا مىكند و هم دانشهاى تجربى در ساحت علوم طبيعى و علوم انسانى چنين نگرشى دارند. از نگاه قرآن انسان موجودى است كه از يكسو فطرتى الهى و از سوى ديگر، طبيعتى مادى دارد، فطرت او را به سمت معارف بلند، معنويات، و خيرات دعوت مىكند و طبيعت او را به حضيض مادّت، شهوات و شرور فرا مىخواند. حيات انسان صحنهى مبارزهى دائم بين طبيعت و فطرت اوست. اگر طبيعت انسان بر فطرت غلبه كرد و او مسير طبيعت را پىگرفت، از نگاه قرآن اين انسان، انسانى است وارونه; و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبيعتش در مسير فطرت قرار گرفت، در اين صورت اين انسان، انسانى است كه در مسير هدايت قرار گرفته و در طريق حق قدم برداشته است.