حدیث بی کم و بیشی (شرح گلشن راز شیخ محمود شبستری)

محمد کاظم محمدی

نسخه متنی -صفحه : 460/ 161
نمايش فراداده


  • «شد جهان آيينه رخسار دوست غير دريا گر نمايد موج آب گر تو هستى در جهان صاحب نظر در جهان منگر به روى او نگر»(1)

  • هر دو عالم در حقيقت عكس اوست عين دريا دان تو امواج و حباب در جهان منگر به روى او نگر»(1) در جهان منگر به روى او نگر»(1)



  • 291) تو گويى لفظ من در هر عبارت به سوى روح مىباشد اشارت

  • به سوى روح مىباشد اشارت به سوى روح مىباشد اشارت

تو مىگويى كه لفظ «من» در هر عبارتى كه كه واقع شود اشاره به روح دارد و روح نيز نفس ناطقه است و بدن آدمى اسباب و آلت روح است و نفس ناطقه حاكم بر همه مىباشد.

  • 292) چو كردى پيشواى خود خرد را نمىدانى ز جزو خويش خود ر

  • نمىدانى ز جزو خويش خود ر نمىدانى ز جزو خويش خود ر

جزو خويش = روح

خود = «من»

اى انسان «كور» كه عقل را راهنما و پيشواى خود قرار دادهاى، با توجه به اينكه عقل در ادراك مكشوفات ـ كشف و شهود ـ مثل حسّ در ادراك معقولات و محسوسات است و در مراتب كشف و شهود عقل راهى ندارد، تو نيز از جزو خود كه روح تو مىباشد خبر ندارى و آن را نمىشناسى و مىپندارى كه «من» روح تو مىباشد. حال آنكه به اعتقاد عرفا و علماى تحقيق، «من» عبارت از حقيقتى است كه تمام حقايق را در بر مىگيرد و روح و بدن آدمى هر كدام مظهرى از مظاهر آن حقيقت مىباشند.

  • 293) برو اى خواجه خود را نيك بشناس كه نبود فربهى مانند آماس

  • كه نبود فربهى مانند آماس كه نبود فربهى مانند آماس

فربه = چاق

1. لاهيجى، شرح گلشن راز، ص223.