مرد معنى = كسى كه از عالم صورت روى برگردانيده و به عالم معنى و حقيقت رسيده باشد.
عبارت = تعبير كردن، شرح دادن(ف- م)
چشم = «جمال و صفت بصر الهى راگويند»(1)
لب = اشاره به نفس رحمانى است (ف- ع)
عارف و اهل تحقيق و يقين كه از عالم مادّه و صورت گذشته و به حقايق معنى رسيده است از اشارت به چشم و لب چه مقصودى دارد؟
رُخ = «ظهور تجلى جمالى است كه سبب وجود اعيان عالم ظهور اسماء حقّ است و اشاره به نقطه وحدت دارد»(2)، حقيقت، صفات لطف الهى منظور است.
زلف = كنايه از كثرت است و اشاره به تجلّى جلالى انوار حقّ در صورت جسمانى دارد. صفات قهر الهى منظور است. ب29
خط = «اشاره به تعيّنات عالم ارواح است. گويند مراد از آن عالم كبريايىاست».(3)
خال = نقطه وحدت حقيقى است.
مقامات = «صفت ثابت سالك است كه به بذل مجهود حاصل شود»(4)
1. گزينه متون عرفانى، ص 185. 2. گزينه متون عرفانى، ص 188. 3. همان، ص 187. 4. همان، ص 197.