فكر = سير از ظاهر به باطن و سير از عالم ماده به عالم معنى است. ب1
شيخ معتقد است كه تفكر و شناخت آن مبدأ و پايه شناخت خداوند است به همين لحاظ اولين مشكل و سؤال تفكّر است كه ناظم از انديشه خود در حيرت است و نمىتواند آنرا درك كند چيزى كه در اصطلاح عرفا آنرا تفكّر مىنامند.
از من سؤال كردهاى كه تفكر چيست كه من از معنى تفكر متحير گشتهام. تكرار سؤال بدان سبب است كه سؤال كننده را بيشتر متوجه پاسخ نمايد.
حق = حقيقت، ذات الهى
باطل = ضد حقيقت و نقطه مقابل حق است.
جزو = مقصود تعيّنات مادى است.
كل مطلق = خداوند، حقّ
تفكر در اصطلاح عرفا رفتن سالك از جهان مادى و بريدن او از تعيّنات كه در حقيقت باطل هستند و رسيدن به كشف و شهود كه همانا حق است را گويند. در اين مرحله سالك به مقام فناء فى الله رسيده است يعنى وجود سالك در خدا فانى
1. لاهيجى، شرح گلشن راز، ص 50.