257نصر بن مزاحم بن سيّار.
( - 212 ه . ق ).
كنيه: ابومفضّل، ابوالفضل.
نسب: مِنْقَرى، تميمي.
لقب: كوفى، عطّار.
طبقه: نهم.
نصر يكي از موّرخان و اخباريان مشهور سده دوم وسوم هجري است و به شاخه بني مِنْقَر از قبيله بزرگ بني تميم انتساب دارد. جدّ او را با نام يسار ياد كرده اند. (1) و گاهي او را با كنيه ابومفضل خوانده اند.
او در كوفه زاده شد و در كنار كسب علم و روايت، به عطّاري پرداخت و چند صباحي از سوي (ابو السّرايا) (2) متصدّي امور بازار كوفه شد سپس به بغداد رفت و در آن جا ساكن گرديد.
او يكي از نويسندگان پركار شيعي است و كتاب هايي در موضوع هاي گوناگون دارد، از جمله: الغارات، نبرد جمل، نبرد صفّين، مقتل حجر بن عدى، مقتل حسين بن علي (ع)جنگ نهروان، مناقب، اخبار محمد بن ابراهيم ابي السرايا، اخبار مختار و جز اين ها كه تنها كتاب وقعه صفين كه تنها اثر موجود از كتاب هاي اوست. (3) .
او كه از راويان طبقه لوط بن يحيي ابومخنف؛ يعني از طبقه نهم به شمار مي رود، آن گونه كه قطب راوندي روايت مي كند، به افتخار مصاحبت امام علي بن موسي الرضا (ع)نايل شده است. (4) .
به هر حال وي يكي از راوياني است كه در منابع روايي معتبر اهل سنّت، روايتي از او به ثبت نرسيده يا عمداً احاديث او متروك مانده است، اما كساني چون: ابن حبّان، ابوالفرج اصفهانى، نجاشى، ابن ابي الحديد، علامه حلى، جزائري و مامقاني او را موثّق، صالح و حسن الحديث دانسته اند، اما رجاليوني چون: ابن عدى، عقيلى، جوزجانى، ابوحاتم، دارقطنى، ذهبي وابن حجر وي را تضعيف كرده اند و گاه با عنوان منكر الحديث، متروك الحديث و كذّاب از او ياد كرده اند.
شماري از روايات اندك او در كتاب هايي چون: تاريخ بغداد، الكامل (اثر ابن عدى)، الكافي و بصائر الدّرجات نقل شده و كامل ترين آن ها كتاب وقعه صفين است. (5) .
او در اين روايات از كساني چون: سفيان ثورى، شعبه، حبيب بن حسان، ابو جارود، زياد بن منذر، زراره، عمرو بن سعيد و لوط بن يحيي (ابومخنف) نقل حديث كرده است. و حسين بن نصر (فرزندش) نوح بن حبيب قومسى، ابوصلت هروى، شيبان هروى، ابو سعيد اشج، عبدالرحمن بن عبدالله خزاعى، محمد بن علي صيرفي و يحيي بن زكريا بن شيبان از او روايت كرده اند.
ابن اثير به نقل از ابن عقده از نصر بن مزاحم نقل مي كند كه: حبّة بن جُوَين عُرَني گفته است: در روز غدير خم، پيامبر(ص) در نيمه روز، مردم را گردآورد و پس از ستايش و ثناي خداوند، فرمود: (اي مردم! آيا مي دانيد كه من نسبت به جان شما از خودتان اولي هستم گفتند آرى. فرمود: پس، هر كه من مولاي او هستم، علي مولاي اوست. خدايا! آنان كه او را دوست بدارند دوست بدار و با آنان كه با وي دشمني كنند، دشمن باش. آن گاه دست علي را گرفته تا آن جا بالا برد كه زير بغل هر دو را ديدم.) (6) .
شيخ طوسي نام وي را ذيل اصحاب امام باقر (ع)آورده است. علامه حلي نيز به پيروي از وى، او را در بخش راويان معتبر كتاب خود ذكر كرده و از اصحاب امام باقر (ع)دانسته است. ابن داوود علاوه بر ذكر نام او در ميان راويان معتبر، وي را از اصحاب امام باقر (ع)و امام صادق (ع)نيز ياد كرده است، اما با توجه به اين كه راويان كتاب هاي وي مانند محمد بن علي صيرفي و احمد بن محمد بن سعيد از دانشمندان اواخر قرن سوم يا اوايل قرن چهارم هجري هستند، بسيار بعيد به نظر مي رسد كه او خودش در آغاز سده دوم هجري در شمار راويان آن دو امام قرار گرفته باشد. رجاليون اهل سنت بدون آن كه به سال هاي حيات او بپردازند، (7) تاريخ وفات اش را 212 ه . ق . نوشته اند. (8) .
و قعة صفّين (مقدمه) ز - ح؛ كتاب التاريخ الكبير 8/ 105؛ بصائر الدرجات 289؛ الجرح و التعديل 4/ ق 1/ 468؛ كتاب الثقات 9/ 215؛ رجال طوسي 139؛ الانساب 5/ 396؛ الخرائج والجرائح 1/ 349؛ شرح نهج البلاغه 2/ 206؛ خلاصة الاقوال 175؛ رجال ابن داوود 360 و 522؛ تاريخ الاسلام 15/ 426؛ لسان الميزان 6/ 157؛ حاوي الاقوال 3/ 149؛ جامع الرواة 2/ 298؛ روضات الجنات 8/ 165؛ تنقيح المقال 3/ 269؛ الغدير 1/ 24؛ الاعلام (زركلى) 8/ 28؛ قاموس الرجال 9/ 198 (چاپ قديم)؛ مستدركات علم رجال الحديث 8/ 72.
1. فهرست ابن نديم 106. 2. نام او سرّي بن منصور است كه در زمان مأمون خروج كرد و مردم را به پيروي از محمد بن ابراهيم بن طباطبا فراخواند، ليكن ديري نگذشت كه در دست سپاهيان حسن بن سهل وزير و پدر زن مأمون گرفتار شد و به قتل رسيد و محمد بن ابراهيم نيز كه يكي از نوادگان امام حسن (ع)بود و مردم را به كتاب خدا و سنت رسول خدا و رضاي آل محمد فرا مي خواند، پس از بيعت مردم با او در 199 ه . ق . بر اثر بيماري وفات يافت (مقاتل الطالبيّين 344 - 354 و 366). 3. رجال نجاشي / ش 1149؛ فهرست طوسي 171 ش 751؛ معجم الادباء 19/ 225 و مقدمه وقعة صفين ز - ح. 4. از روايت قطب راوندي معلوم مي شود كه وي از امام رضا(ع) با عنوان (فرزند پيامبر)ق در باره امام صادق (ع)و امام كاظم (ع)پرسش كرده و حضرت به علم و فضل و امامت آن ها گواهي داده است (الخرائج والجرائح 1/ 349 - 351). 5. تاريخ بغداد 13/ 282؛ الكامل في ضعفاء الرجال 7/ 37؛ بحار الانوار 49/ 80؛ بصائر الدرجات 289 و الكافي 1/ 345 - 446 و 6/ 398. 6. اسد الغابه 1/ 367 و الغدير 1/ 24. 7. نك: معجم رجال الحديث 19/ 145. 8. تاريخ بغداد 13/ 283؛ معجم الادباء 19/ 225و ميزان الاعتدال 4/ 253 .