213عمروبن عبداللّه بن على (1) (=ابواسحاق سَبيعى).
(پس از 27 - 127 ه . ق) (2) .
كنيه: ابواسحاق.
نسب: سَبيعى، هَمْداني.
لقب: كوفي.
طبقه: سوم.
وي در سال هاي نخست خلافت عثمان به دنيا آمد و از وابستگان به خانواده (سَبيع)از قبيله بزرگ هَمْدان بود. در خردسالى، امام علي (ع)را ديد و با بسياري از صحابه، از نزديك ديدار و مجالست داشت. هم چنين، زنان رسول خدا(ص) را ديد كه سوار بر كجاوه هايي پوشيده حج به جاي مي آوردند.
او دو فرزند به نام يوسف ويونس و دو نوه به نام اسرائيل و يوسف داشت كه هر چهار تن از او روايت كرده اند.و ي محاسن خود را رنگ مي كرد. دو سال قبل از مرگ اش زمين گير و سرانجام نابينا شد به طوري كه پسرش يوسف عصاكش او بود و نوه اش اسرائيل پشت سرش راه مي رفت و از وي نگهباني مي كرد.
هيچ گاه از كسي بدگويي و عيب جويي نمي كرد. صحابه را بزرگ مي شمرد و هر سه روز قرآن را ختم مي كرد و بسيار روزه مي گرفت و شب ها را به عبادت مي گذراند، به طوري كه در يك ركعت نماز، سوره بقره را - كه طولاني ترين سوره قرآن است - مي خواند و در سال هاي پيري و ناتوانى، به روزه سه روز هر ماه و روزه دوشنبه و پنج شنبه هر هفته و روزه ماه هاي حرام بسنده مي كرد!.
ابن قتيبه وي را در شمار شيعيان (غير رافضى) و در كنار كساني نام برده است كه قطعاً امامي مذهب نيستند. شوشتري نيز برخلاف مامقانى، وي را عامّي مذهب و سكوت رجاليون اهل سنّت درباره مذهب او را تأييدي بر سخن خود دانسته است.
از گزارش شيخ مفيد برمي آيد كه او همانند عامّه، مدّت ها به هنگام وضو، بر كفش خود مسح مي كرده است، تا آن كه با ارشاد امام باقر (ع)به اشتباه خود پي برد. آيةاللّه خوئي با استناد به همين گزارش، عامّي مذهب بودن وي را بعيد ندانسته است.
ذهبي او را از پيشوايان تابعين در كوفه و نيز كوشا در كسب دانش دانسته است. او داناترين فرد به حديث امام علي (ع)و نيز عبداللّه بن مسعود بود. كثرت روايات و چيرگي اش در علم رجال بدان حد بود كه وي را به زُهري تشبيه مي كردند.
ابن مديني از هفتاد تا هشتاد تن ياد مي كند كه تنها وي از آنان نقل حديث كرده است و همو شمار مشايخ روايي وي را بر اساس اختلاف نقل هاي موجود سي صد تا چهارصد دانسته است.
او علم قرائت قرآن كريم را نزد اسود بن يزيد و ابو عبدالرحمن سُلَمي فرا گرفت و حمزه زَيّات، قاري نامي نزد او شاگردي كرد.و ي در سال هاي خلافت معاويه، در چند نبرد با روميان شركت كرد و از خود او گزارش شده كه در عصر فرمانروايي زياد بن ابيه بر عراق، در شش غزوه حضور داشته است. و در روزگار فرمان روايي مختار بر عراق، در خراسان به سر مي برد.
به رغم سكوت رجاليون شيعي درباره شخصيّت روايي او، تمام رجاليون برجسته اهل سنّت، از جمله: احمد بن حنبل، يحيي بن معين، نسائى، عجلى، ابن حبّان، ابوحاتم، ذهبي و ابن حجر وي را كه از راويان طبقه سوم است، توثيق كرده اند.
شيخ طوسي او را در شمار صحابيان امام علي (ع) امام حسن (ع)وامام صادق (ع)نام برده است.
عمرو، از جمعي انبوه، چون: اسامة بن زيد، اسود بن يزيد، اشعث بن قيس، انس بن مالك، جرير بن عبداللّه بجلى، زيد بن ارقم، سعيد بن جبير، سليمان بن صرد خُزاعى، صعصعة بن صوحان، شعبى، عبداللّه بن زبير، عبداللّه بن عبّاس، عبداللّه بن عمر، ابن ابي ليلى، عروه بارقى، عطاء بن ابي رَباح و عكرمه روايت كرده است و جمعي بسيار چون: ابان بن تغلب، جرير بن حازم، زائدة بن قدامه، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، اعمش، شعبة بن حجّاج، علي بن صالح، قتادة بن دعامه، محمّد بن عَجْلان، ابو حمزه ثُمالى، دو پسرش يوسف و يونس و نيز دو نوه اش اسرائيل و يوسف از وي روايت كرده اند.
عجلي صحابياني را كه عمرو از آن ها روايت كرده، 38 تن دانسته است (3) . ابوحاتم و ابن خلّكان هم چون بسياري از رجاليون و دانش مندان ديگر، او را فردي كثير الروايه دانسته اند.
صاحبان صحاح شش گانه و نيز نويسندگان كتاب هاي الكافي و تهذيب الاحكام احاديث او را در كتاب هاي خود ذكر كرده اند. (4) .و ي از امام علي (ع)روايت كرده است كه فرمود: (اي مردم! بدانيد، كمال دين در كسب دانش وعمل به آن است. بدانيد كه جست و جوي دانش بر شما بيش از گرد آوردن دارايي واجب است، زيرا دارايي هم قسمت و هم ضمانت شده و دادگرى، آن را ميان شماها تقسيم و تضمين كرده است كه به زودي آن را به شماها خواهد رساند، امّا دانش نزد اهل آن ذخيره شده است و شما را به يافتن آن نزد اهل اش دستور داده اند، پس به دنبال آن برويد! (5) .و ي بنابر قول مشهور و معتبر، پس از آن كه عمرش از نود سال (6) گذشته بود، در سال 127 ه . ق . و در روز ورود ضحّاك بن قيس خارجي به كوفه و استيلاي او بر آن شهر، درگذشت. (7) .
نوشته اند كه ضحّاك هنگامي با نيروهاي خود وارد كوفه شد كه جنازه او را جمعي انبوه مشايعت مي كردند. ضحّاك به آنان نگريست و گفت: گويا اين مرد شخصيّتي خدايي و (ربّانىِ) اين مردم بود.
الطبقات الكبري 6/ 313؛ تاريخ الثقات 366؛ الجرح و التعديل 3/ ق 1/ 242؛ الكافي 1/ 30؛ رجال صحيح بخاري 2/ 544؛ الارشاد 263؛ رجال صحيح مسلم 2/ 72؛ رجال طوسي 64، 71 و 246؛ الكامل في التاريخ 5/ 340؛ وفيات الاعيان 3/ 459؛ ميزان الاعتدال 3/ 270؛ تاريخ الاسلام 8/ 190؛ تذكرة الحفّاظ 1/ 114؛ سير اعلام النبلاء 5/ 392؛ تهذيب التهذيب 8/ 63؛ تقريب التهذيب 2/ 73؛ منهج المقال 250 و 383؛ مجمع الرجال 4/ 288؛ شذرات الذهب 1/ ج 1/ 174؛ جامع الرواة 1/ 624 و 2/ 365؛ تنقيح المقال 2/ 333؛ قاموس الرجال 7/ 157 (چاپ قديم).
1. ناقلان، درنام جدّ او اختلاف كرده اند. برخي آن را (عبيد) دانسته و شماري از او تنها با كنيه اش ياد كرده اند، امّا (على) شهرت بيش تري دارد. 2. در ثبت تاريخ تولّد او نيز بسيار گفت و گو شده و مشهور آن است كه وي حداكثر سه سال پيش از قتل عثمان به دنيا آمد. ابن منجويه ضمن تضعيف اين ادّعا، سال 29 ه . ق . را ذكر كرده است. ابن اثير بدون اشاره به سال تولّد، مرگ او را در سال 127 ه . ق . در صد سالگي دانسته است كه خواه نا خواه، به معناي تولّد او در سال 27 ه . ق . است. ابن سعد بنابر نقل ابونعيم، او را به هنگام مرگ 98يا 99 ساله دانسته كه با ادّعاي ابن منجويه تطابق بيش تري دارد. 3. ابن حجر و ابن ابي حاتم، امام على (ع)را نيز از جمله اين صحابيان دانسته اند. 4. تهذيب الكمال 22/ 102 - 112؛ معجم رجال الحديث 21/ 17 و نك: كتاب الخصال 15، 43، 71، 124، 199، 365 و 402؛ كتاب التوحيد 31 و 184 و كتاب الامالي (مفيد) 14، 132، 234، 260، 270، 293 و 318. 5. الكافي 1/ 30. 6. ابن سعد او را هنگام مرگ 98 - 99 ساله، ذهبي 93 ساله و ابن اثير صد ساله دانسته است. 7. كتاب التاريخ الكبير 6/ 348؛ المعارف 451و كتاب الثقات 5/ 177 .