عمرو بن دينار. - راویان مشترک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راویان مشترک - نسخه متنی

حسین عزیزی، پرویز رستگار، یوسف بیات

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عمرو بن دينار.

212عمرو بن دينار.

(46 - 126 ه . ق).

كنيه: ابومحمّد.

نسب: قرشى، جُمَحي.

لقب: مكّي اَثْرَم (1) ، يمنى، صنعانى، اَبْناوى (2) .

طبقه: چهارم.

نزديك به دو دهه پيش از سلطنت خسرو انوشيروان، حبشيان، سرزمين يمن را كه باريكه اي از درياي سرخ، آن را از حبشه جدا مي كرد، تصرّف كردند و 72 سال بر آن سرزمين فرمان راندند.

اين چيرگي با ستم حبشيان به حقوق انساني زنان و مردان ساكن يمن و خوار كردن حِمْيَري ها و ديگر قبايل آن ديار همراه بود تا آن كه سرانجام در عصر سلطنت مسروق پسر ابرهه معروف، سيف بن ذي يَزَن از بزرگانِ حِمْير به دربار خسرو انوشيروان بار يافت و براي رهايي سرزمين خود، از او ياري خواست. شاه ايران براي ياري او، هشت صد ايرانىِ دربند را به سركردگي (هرمز) (3) روانه آن سامان كرد.

اين رخ دادها به بيرون راندن حبشيان از يمن و در نهايت، به فرمانروايي ايرانيان بر آن ديار و ازدواج آنان با زنان عرب و به وجود آمدن نسلي جديد انجاميد كه آنان را (اَبْناء) مي گويند (4) . شخص در دست ترجمه نيز يكي از آنان است.و ي در سال 46 ه . ق . كه از سال هاي آغازين سلطنت معاويه بر جهان اسلام بود، در صنعاء كه زماني پايتخت يمن شمالي بود، به دنيا آمد.

درباره نوع ولاء او اختلاف كرده اند. از گفته برخى، ولاء عتق و از برخي ديگر، ولاء حلف فهميده مي شود و تعدّد لقب هاي او نيز از همين اختلاف برخاسته است.

سفيان بن عيينه مي گويد: همه دندان هاي او جز يك عدد، فرو ريخت به طوري كه اگر دوستي ديرينه ما با او نبود، نمي توانستيم سخن او را بفهميم. (5) .و ي از رنگ كردن موهاي صورت خويش پرهيز كرده، شب هاي خود را سه بخش مي كرد: بخشي را مي خوابيد، بخشي را به تدريس حديث مي گذراند و بخشي ديگر به شب زنده داري مي پرداخت.

ذهبي از ابن معين نقل كرده است كه اهل مدينه او را ناخوش دارند و به شيعه بودن و غرض ورزي عليه ابن زبير متّهم مي كنند، امّا دامن او از اين نسبت ها پاك است و ذهبي نيز در ميزان الاعتدال، تشيّع او را تكذيب كرده است.

شوشتري نيز از سكوت رجاليون اهل سنّت از پرداختن به مذهب عمرو، عامّي بودن او را نتيجه گرفته است و هم چون مامقانى، مصاحبت او با امام باقر (ع)را - كه بدان خواهيم پرداخت - اعم از امامي مذهب بودن اش دانسته است.و ي سي سال در مكّه فتوا داد و چون به او پيش نهاد شد كه در برابر اين كار ماهيانه اي دريافت كند، نپذيرفت.

او كه بنابر ادّعاي سفيان بن عيينه، داناترين دانش مند مكّه بود، از دوران خردسالي به حفظ حديث پرداخت و از نوشتن فتاواي خود سخت پرهيز داشت؛ حتّي يك بار كه شنيد ابن عيينه آن ها را مي نويسد، گريست، زيرا مي خواست مخاطبان اش آراي او را بشنوند وحفظ كنند تا اگر بعداً از رأي خود برگشت، اين تغيير عقيده به گوش آن ها نيز برسد.

عمرو و اهل بيت (ع)

شيخ مفيد از عمرو بن دينار، (6) نقل كرده است: هر بار كه خواهان ديدار با امام باقر (ع)بوديم، آن حضرت پيشاپيش، خرج سفر و لباس مان را مي فرستاد. (7) .

منابع اهل سنّت نيز از سفيان بن عيينه (8) و عمرو بن ثابت (9) نقل كرده اند امام باقر (ع)مي فرمود: ديدار با عمرو بر رغبت ما به سفر حج مي افزايد.و نيز از ابن عيينه نقل كرده اند كه عمرو گفت: يك بار كه نزد امام باقر (ع)رفتم و كسي همراه من نبود تا مرا از مركب پياده كند، آن حضرت به برادران اش فرمود: برخيزيد و عموي خود را پياده كنيد. (10) .

طبقه و منزلت روايي عمرو .

رجاليون اهل سنّت عمرو را كه از راويان طبقه چهارم است، ستايشي فوق العاده كرده و بسيار بزرگ شمرده اند.

شيخ طوسي نيز كه وي را در شمار صحابيان امام باقر (ع)و امام صادق (ع)نام برده است، از وي تجليل كرده و ضمن اشاره به علم، فضل و سرآمد بودن او نزد تابعيان، توثيق اش كرده است. ابن داوود نيز او را در شمار افراد مورد اعتماد خويش و در قسم اول كتاب رجال خود، نام برده است.و ي علاوه بر امام باقر (ع)از بزرگاني چون: جابر بن عبداللّه انصارى، سعيد بن مسيّب، طاوس بن كَيْسان، عبداللّه بن زبير، عبداللّه بن عباس، عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن عمرو بن عاص، عكرمه، عطاء بن ابي رَباح، عروة بن زبير، مجاهد بن جَبْر، زهرى، وَهْب بن منبِّه و ابوهريره روايت كرده است. و حمّاد بن زيد، حمّاد بن سلمه، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، شعبة بن حجّاج، ابن جريج، قتادة بن دعامه، مالك بن انس و وهب بن منبّه از او روايت كرده اند.

بنابر نقل بخاري از ابن مدينى، شمار احاديث او چهارصد مورد است، ولي ذهبي تنها احاديث سفيان بن عيينه از او را 950 مورد ذكر كرده و خود در مقام پاسخ به تعارض دو نقل، سخن ابن مديني را حمل بر احاديث مسند كرده است. احاديث وي را كه بنابر گفته ابن سعد، فردي كثير الروايه بوده است، نويسندگان صحاح شش گانه اهل سنّت نقل كرده اند. (11) او از راويان حديث غدير در ميان

دانشمندان قرن دوم هجري است. (12) .و ي پس از هشتاد سال زندگى، در مكّه مكرّمه و در ابتداي سال 126 ه . ق . درگذشت. (13) .

منابع ديگر

تا ريخ الثقات 363؛ المعارف 468؛ تاريخ طبري 2/ 139؛ الجرح والتعديل 3/ ق 1/ 231؛ كتاب الثقات 5/ 167؛ رجال صحيح البخاري 2/ 541؛ الارشاد 266؛ رجال صحيح مسلم 2/ 68؛ رجال طوسي 131 و 246؛ الانساب 761؛ اللباب في تهذيب الانساب 1/ 26؛ لسان العرب، مادّه: (ب ن و)؛ رجال ابن داوود 258؛ تذكرة الحفّاظ 1/ 113؛ ميزان الاعتدال 3/ 260؛ تهذيب التهذيب 8/ 28؛ تقريب التهذيب 2/ 69؛ منهج المقال 247؛ مجمع الرجال 4/ 285؛ شذرات الذهب 1/ ج 1/ 171؛ جامع الرواة 1/ 621؛ تنقيح المقال 2/ 330؛ الغدير 1/ 73؛ معجم رجال الحديث 13/ 97؛ قاموس الرجال 7/ 147 (چاپ قديم).

1. برخي اين لقب را (اَشْرَم) به معناي لب شكافته يا بيني بريده گزارش كرده اند.

2. سه لقب اخير را ابن عماد حنبلي يادآور شده است. (شذرات الذهب 1/ ج 1/ 171).

3. در منابع عربي چون تاريخ طبري نام او را (وَهْرِز) گزارش كرده اند.

4. از سخن ابن منظور در لسان العرب چنين برمي آيد كه (اَبناء) صرفاً بر نسل ياد شده اطلاق مي شود، امّا از سخن ذهبي بر مي آيد كه اين لفظ مفهومي گسترده تر دارد، لذا مي گويد: (اَبناء) ساكن در مكّه و يمن ايراني اند، نك: تاريخ الاسلام 8/ 187.

5. قاعدتاً اين ويژگى، در سال هاي بازپسين زندگي او تحقّق يافته و لقبِ (اَثْرَم) هم كه از لقب هاي اوست، از همين جا برخاسته است.

6. البتّه چند تن را به نام عمرو بن دينار ثبت كرده اند و آن ها را با توصيف به (مكّى) (فردِ در دست ترجمه) (بصرى) و (كوفى) تميز داده اند، لذا روايت فوق خالي از اجمال نيست.

7. الارشاد 266.

8. سير اعلام النبلاء 5/ 302 و 303.

9. سير اعلام النبلاء 5/ 302 و 303.

10. همان 5/ 304.

11. سير اعلام النبلاء 5/ 307؛ تهذيب الكمال 22/ 5 - 13.

12. الغدير 1/ 73.

13. الطبقات الكبري 5/ 480؛ تاريخ خليفه 293؛ كتاب التاريخ الكبير 6/ 328 و تهذيب الكمال 22/ 12.

/ 160