نُعمان بن بَشير بن سعد.
259نُعمان بن بَشير بن سعد.(2 - حدود 65 ه . ق).كنيه: ابوعبداللّه.نسب: خزرجي.لقب: انصارى، مدني.طبقه: صحابي.وي را نخستين فرزند انصاري دانسته اند كه پس از هجرت پيامبر(ص) به مدينه ودر آغاز چهاردهمين ماه هجرت از مادري به نام (عَمُرة) خواهر عبداللّه بن رواحه زاده شد و هنگام رحلت رسول خدا(ص) نه سال بود. از اين رو وي يكي از خردسال ترين اصحاب آن حضرت به شمار مي رود.وي زبان شيرين و گويا، محاسني پر، چشماني عسلى، بيني كشيده و دلي سخت و محكم داشت و در عين حال دست و دل باز و كريم و شاعر نيز بود.شخصيّت اجتماعي وي در دوران خلافت عثمان بن عفّان به ويژه پس از كشته شدن او و به خلافت رسيدن اميرمؤمنان (ع)بروز كرد. زماني كه مردم با امام علي (ع)بيعت كردند انصار نيز با آن حضرت به عنوان خليفه مسلمين پيمان بستند جز چند نفركه نُعمان بن بشير يكي از آنان بود. وي پيراهن خون آلود عثمان و انگشتان بريده شده نائله، همسر خليفه را برداشت و بي درنگ به شام شتافت و آن را به معاويه داد. معاويه نيز آن را دستمايه شوراندن مردم عليه اميرمؤمنان (ع)قرار داد. (1) .به نظر مي رسد كه وي تا پايان غائله (جمل) نزد معاويه بود، سپس دستور يافت كه با ابوهريره نزد علي بن ابي طالب (ع)رفته و از آن حضرت بخواهد كه قاتلان عثمان را تحويل معاويه بدهد. ابو اسحاق ثقفي مي گويد: معاويه مي دانست كه علي (ع)اين كار را نخواهد كرد، ولي مي خواست آن دو نزد شاميان آمده به نفع معاويه شهادت دهند. (2) .به هر حال، هنگامي كه آنان نزد امام علي (ع)رفتند، آن حضرت رو به نعمان بن بشير كرد و گفت: با اين كه انصار با من بيعت كرده اند چرا تو و آن چند نفر سرپيچي كرديد.نعمان پاسخ داد: حال آمده ام تا در كنار تو باشم. من فقط پيام معاويه را آورده ام، باشد كه بدين وسيله از خون ريزي جلوگيري شود.نعمان چند ماهي با اميرمؤمنان (ع)بود، سپس فرار كرد، امّا در (عين التمر) به دست مالك بن لعب فرماندار علي (ع) دستگير و سپس با وساطت شخصي آزاد شد و بي درنگ نزد معاويه رفت. پس از مدّتي به دستور معاويه با هزار جنگ جو به (عين التمر) يورش بُرد، ولي شكست خورد و بازگشت. (3) .او در جنگ صفّين در كنار معاويه قرار گرفت و با علي (ع)جنگيد و در يك مأموريت ديگر از ناحيه معاويه نزد قيس بن سعد از فرماندهان شايسته اميرمؤمنان (ع)رفت تا او را از ياري علي (ع)باز دارد. قيس خطاب به وي گفت: آيا تو مي خواهي مرا پند دهي در حالي كه خود فريب خورده و گم راه شده اى (4) .نعمان در زمان خلافت معاويه والي يمن بود سپس چند ماهي به ولايت كوفه منصوب شد كه با مرگ معاويه و آغاز نهضت امام حسين (ع)بر ضد دستگاه اموى، بركنار و عبيداللّه بن زياد به جاي وي منصوب شد.و ي در جريان شهادت سيدالشهدا در شام بود و پس از ورود كاروان اسيران به شام، از يزيد خواست تا با اهل بيت آن حضرت به نيكي رفتار نمايد و يزيد دستور داد تا وي آل پيغمبر ْ را به مدينه بازگرداند. (5) .و ي از طرف عبداللّه بن زبير، والي حمص شد و با روي كار آمدن مروان بن حكم، به مخالفت با وي برخاست و مردم را بر وفاداري با عبدالله بن زبير فراخواند، امّا از آنان پاسخي نشنيد، به ناچار از حمص فرار كرد كه اين فرار به كشته شدن وي انجاميد.طبقه و منزلت روايي نعمان .
او صحابي بود و چون ديگر صحابه رسول خدا(ص)، مورد اعتماد رجاليون اهل سنّت است. در ميان رجاليون شيعى، شيخ طوسي او را در شمار اصحاب و راويان پيامبر(ص) و ابن داوود او را در قسم اول كتاب خود آورده است. روايات او كه از پيامبر(ص) نقل كرده و به 142 مورد مي رسد، (6) در منابع حديثي اهل سنّت و شيعه آمده است. (7) وي به جز رسول خدا(ص) از دايي خود، عبدالله بن رواحه، عمر بن خطاب و عائشه نقل حديث كرده و حسن بصرى، عامر شعبى، عبدالله بن عُتبة بن مسعود، عروة بن زبير، حبيب بن سالم، پسرش محمد بن نعمان و گروهي ديگر از او روايت كرده اند.و ي از رسول خدا(ص) روايت مي كند كه فرمود: (حلال خدا واضح و حرام او نيز روشن است، ميان اين دو اموري مشتبه وجود دارد كه بسياري از مردمان از آن آگاهي ندارند. كسي كه از شبهات پرهيز نمايد دين و عِرض خويش را حفظ كرده است و كسي كه مرتكب مشتبهات گردد به حرام مي افتد.) (8) و روايتي ديگر از پيامبر(ص) نقل مي كند كه فرمود: (در آدمى، پاره گوشتي وجود دارد كه اگر سالم باشد ديگر اعضا سالم مي مانند و اگر بيمار گردد اعضاي ديگر به فساد كشيده مي شوند و آن، دل است.) (9) .و ي پس از آن كه ضحّاك بن قيس در نبرد با مروان بن حكم در (موج راهط) به قتل رسيد، از حمص - كه از جانب عبداللّه بن زبير بر آن فرمان مي راند - گريخت، امّا مردم شهر كه از طرف داران مروان بودند، او را دنبال كردند و به قتل رساندند.برخي تاريخ نگاران مرگ او را در آخر سال 64 ه . ق . و برخي ديگر در آغاز سال 65 ه . ق . دانسته اند. (10) .منابع ديگر
تا ريخ خليفة بن خيّاط 37 و 193؛ كتاب التاريخ الكبير 8/ 75؛ المعارف 294؛ تاريخ طبري 5/ 356 و 531؛ الجرح و التعديل 4/ ق 1/ 444؛ كتاب الثقات 3/ 409؛ رجال صحيح مسلم 2/ 293؛ المستدرك 3/ 530؛ جمهرة انساب العرب 364؛ رجال طوسي 30؛ الاستيعاب 4/ 1496؛ اسدالغابة 5/ 22؛ الكامل في التاريخ، شرح نهج البلاغه 4/ 77؛ تهذيب الاسماءِ واللغات ج 2/ ق 1/ 129؛ مختصر تاريخ دمشق 26/ 160؛ رجال ابن داوود 360؛ تهذيب الكمال 29/ 411؛ تاريخ الاسلام 5/ 260؛ سير اعلام النبلاء 3/ 411؛ تهذيب التهذيب 10/ 447؛ تقريب التهذيب 2/ 303؛ تنقيح المقال 3/ 272؛ سفينة البحار 8/ 288 (چاپ جديد)؛ الغدير 2/ 82؛ معجم رجال الحديث 19/ 162؛ قاموس الرجال 9/ 206 (چاپ قديم)؛ مستدركات علم رجال الحديث 8/ 79.1. الامامة والسياسة 1/ 79 و الكامل في التاريخ 3/ 191.2. الغارات 2/ 445.3. الغارات 2/ 446 و شرح نهج البلاغه 2/ 301.4. وقعة صفّين 449.5. البداية والنهايه 8/ 244.6. شذرات الذهب 1/ ق 1/ 63.7. كتاب الخصال 1/ 31؛ امالي الطوسي 1/ 390؛ مسند احمد 4/ 267 و المسند الجامع 15/ 502 - 539.8. المسند الجامع 15/ 529.9. كتاب الخصال 1/ 31 و البداية و النهايه 8/ 245.10. الكامل في التاريخ 4/ 151؛ العبر 1/ 52و البداية والنهايه 8/ 245.