قيس بن ربيع. - راویان مشترک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راویان مشترک - نسخه متنی

حسین عزیزی، پرویز رستگار، یوسف بیات

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قيس بن ربيع.

223قيس بن ربيع.

(حدود 90 پس از 165 ه . ق ) (1) .

كنيه: ابومحمد.

نسب: اسدي.

لقب: كوفى، اَحْوََل.

طبقه: هفتم.

بسياري از جنبه هاي زندگي وي كه از مردم كوفه بود، از نگاه نويسندگان كتاب هاي تاريخ و تراجم پنهان مانده است.

از احمد بن حنبل نقل كرده اند كه وي به تشيع گرايش داشت و از همين رو مردم، حديث او را ترك گفتند.

از گزارش شيخ مفيد در ارشاد چنين برمي آيد كه وي هم چون ابواسحاق سبيعى، مدّت ها به فتواي عامّه بر كفش خود مسح مي كرد، اما با راهنمايي امام باقر (ع) قيس و ابواسحاق از اين كار دست كشيدند.

كشّى، شيخ طوسى، علامه حلّي و ابن داوود به بُتْري مذهب (2) بودن او تصريح كرده اند. بنابر اين، اتّهام او به تشيّع به معناي گرايش او به يكي از شاخه هاي زيديّه است.و ي را به دليل بسيارىِ دانش و جست وجوي حديث، (جَوّال) مي خواندند. شريك بن عبداللّه ادّعا كرده است كه در كوفه كسي كه بيش از او در جست و جوي حديث باشد، به دنيا نيامده است. او بعدها وارد بغداد شد و به نشر حديث پرداخت.

نيز شريك بن عبداللّه و شعبة بن حجّاج گفته اند: ما نزد هر شيخِ روايت كه مي شتافتيم در مي يافتيم كه قيس پيش از ما از او اخذ حديث كرده است!.و ي پيش از همه راويان از ابوحصين عثمان بن قاسم (3) حديث نقل كرد كه شمار آن را چهارصد مورد گفته اند، هم چنان كه ابوالوليد طيالسي از او شش هزار حديث نگاشته است. (4) .

بسياري از رجاليون و ترجمه نگاران گفته اند كه منصور ،خليفه عبّاسي وي را فرمان دار مدائن كرد، امّا او در اين سِمَت، به ستم و بي دادگري حكم راند؛ مردي را زير تازيانه كشت و زنان را از سينه هاشان مي آويخت و زنبورها را به جان آنان مي انداخت، امّا با اين همه كتاب هاي تاريخي متعارف - تا آن جا كه جست و جو كرده ايم - هيچ اشاره اي به كارگزار بودن قيس در دستگاه منصور نكرده اند.

طبقه و منزلت روايي قيس .

هم چنان كه ابن حبّان تصريح كرده است (5) ، رجاليون اهل سنّت در باره شخصيّت روايي او كه از راويان طبقه هفتم است، اختلاف كرده اند؛به گفته ابن حبّان، شعبة بن حجّاج و ابن عدي درباره او به نيكي سخن گفته اند، امّا وكيع، يحيي بن سعيد قطّان و ابن معين او را تضعيف كرده اند.

ابن حبّان در مقام جمع بين اين انديشه هاي ناسازگار مي گويد: من اخبار او را آزموده و در آن ها تفحّص و تتبّع كرده و در نهايت، قيس را در سال هاي جواني اش، قابل اعتماد وراست گو يافته ام. وي چون پير شد، نيروي حافظه اش آسيب ديد و فرزندي ناخلف داشت كه احاديث را به وي تلقين و او نيز آن ها را نقل مي كرد. در نتيجه، احاديث منكر و مردود قيس بر احاديث صحيح و حَسَن او غلبه كرد. بدين ترتيب، آن ها كه وي را ستوده اند به احاديث معتبرش نظر داشته اند و آنان كه او را سست انگاشته اند، به احاديثي كه فرزندش و ديگران بدو القا كرده اند، نگريسته اند. (6) .

نسائي نيز وي را متروك الحديث خوانده، ابن مدينى، احمد بن حنبل و دار قطني نيز او را تضعيف كرده اند.

يعقوب بن شيبه وي را نزد همه رجاليون اهل سنّت راست گو دانسته، امّا كمىِ نيروي حفظ و بسياري خطاهاي روايي اش را مايه مخدوش شدن رواياتش خوانده است.

ذهبي دليل بي مهري پيشوايان علم رجال به او را همان ستم كاري هاي وي در زمان فرمان داري مدائن عنوان كرده است.

از ميان رجاليون شيعى، تنها سه تن درباره او اظهار نظر كرده اند: علامه حلّي و ابن داوود وي را در قسم دوم كتاب خود ذكر و تضعيف كرده اند و مامقاني نيز به ضعيف بودن او تصريح كرده است. ظاهراً نظر اين بزرگان معلول گرايش هاي اعتقادي و بُتْري مذهب بودن اوست. به هر حال، شيخ طوسي وي را در شمار صحابيان امام باقر (ع)و امام صادق (ع)نام برده است.

قيس از اسماعيل بن عبدالرحمن (سُدّي كبير) اسود بن قيس، جابر بن يزيد جعفى، اعمش، شعبة بن حجّاج، عبدالملك بن عمير، ابوحصين عثمان بن عاصم (7) ، ابواسحاق سبيعي و ديگران روايت كرده است و افرادي چون: احمد بن عبداللّه بن يونس، اسماعيل بن ابان ورّاق، جرير بن عبدالحميد، سفيان ثورى، ابو داوود طيالسى، شعبة بن حجّاج، عبداللّه بن مبارك، ابو نعيم فضل بن دكين، معاذ بن معاذ، ابوالوليد، هشام بن عبدالملك طيالسي و وكيع بن جرّاح از او روايت كرده اند.

همه دانشمندان به كثير الحديث بودن او اعتراف كرده اند. شماري از احاديث او در سنن ابوداوود، سنن ترمذى، سنن ابن ماجه، امالي طوسى، امالي مفيد، خصال صدوق و وقعة صفّين به چشم مي خورد. (8) .

علامه اميني نام وي را در شمار نام دانشمنداني آورده است كه پس از عصر صحابه و تابعين، حديث غدير را نقل كرده اند. (9) .

نيز وي روايت كرده است: چون رسول خدا(ص) بيمار شد، فاطمه (س) به ديدار او شتافت و گريست. رسول خدا(ص) فرمود: (اي فاطمه! چون خداوند تو را گرامي داشت، من تو را به پيش گام ترين، داناترين و بردبارترين مرد مسلمان به همسري دادم. خداوند به زمينيان نگاهي افكند و مرا از ميان آنان به پيامبري و در نگاه ديگر همسر تو را به جانشيني برگزيد.) فاطمه (س) شاد شد و چون رسول خدا(ص) خواست كه بيش از پيش در حقّ او نيكي كند، فرمود: اي فاطمه! ما خانداني هستيم كه به ما هفت ويژگي داده شده كه به پيشينيان و آيندگان نداده و نخواهد داد؛ پيامبر ما كه پدر توست، برترين پيامبر است. و جانشين ما كه شوهر توست، برترين جانشين است؛ شهيد ما كه عموي تو (حمزه) است برترين شهيد است؛ پسر عمويت (جعفر بن ابي طالب) كه خداوند بدو دو بال داده كه با آن، همراه فرشتگان پرواز مي كند از ماست؛ و دو سبط اين امّت كه فرزندان تو (حسن و حسين) اند، از ما هستند. سوگند به آن كه جانم در دست اوست اين امّت ناگزير مهديي دارد كه - به خدا سوگند - از فرزندان توست. (10) .

قيس بن ربيع پس از سال 165 ه . ق . و در عصر خلافت مهدي عبّاسي در شهر كوفه درگذشت. (11) .

منابع ديگر

الطبقات الكبري 6/ 377؛ تاريخ خليفة بن خيّاط 357؛ كتاب التاريخ الكبير 7/ 156؛ كتاب الضعفاء و المتروكين 202؛ الجرح والتعديل 3/ ق 2/ 96، 217 و 218؛ الكامل في ضعفاء الرجال 6/ 39؛ الارشاد 263؛ رجال طوسي 133؛ 274؛ رجال كشّي / ش 733؛ تاريخ بغداد 12/ 456؛ خلاصة الاقوال 248؛ رجال ابن داوود 495؛ سير اعلام النبلاء 8/ 41؛ تذكرة الحفّاظ 1/ 226؛ العبر في خبر من غبر 1/ 195؛ ميزان الاعتدال 3/ 393؛ تاريخ الاسلام 10/ 403؛ تهذيب التهذيب 8/ 391؛ تقريب التهذيب 2/ 128؛ منهج المقال 266؛ مجمع الرجال 5/ 62؛ شذرات الذهب 1/ ق 1/ 266؛ جامع الرواة 2/ 24؛ تنقيح المقال (باب القاف) 2/ 31؛ معجم رجال الحديث 14/ 92؛ قاموس الرجال 7/ 358 (چاپ قديم)؛ مستدركات علم رجال الحديث 6/ .

1. ذهبي تنها كسي است كه به اين تاريخ در كتاب سير اعلام النبلاء، اشاره كرده است.

2. بتْري مذهبان كساني بودند كه نخست، مردم را به ولايت امام على (ع)دعوت مي كردند و سپس دعوت به ولايت ابوبكر و عمر را نيز به آن آميختند و هر سه را امام دانستند، امّا عثمان، طلحه، زبير و عائشه را دشمن مي دانستند و معتقد به جهاد وسرپيچي از حكومت حاكمان وقت، به رهبري مردي مبارز از نسل امام على (ع)بودند و هر كه از خاندان آن حضرت را كه به منظور امر به معروف و نهي از منكر قيام مي كرد، به امامت و رهبري مي شناختند (مقباس الهداية 2/ 349).

3. در تهذيب الكمال، از او با نام عاصم ياد شده است.

4. شگفت آن است كه مزّي در كتاب خود، كه به ترجمه ابوالوليد هشام بن عبدالملك طيالسي پرداخته هيچ يادي از قيس و اخذ حديث ابووليد از او نكرده است. (نك: تهذيب الكمال 30/ 226.).

5. كتاب المجروحين 2/ 217.

6. همان 218.

7. در تاريخ بغداد، از او با نام قاسم ياد شده است.

8. وقعة صفّين 218 و 231، امالي مفيد 13 و 44؛ امالي طوسي 1/ 154؛ كتاب الخصال 67 و 412 و تهذيب الكمال 24/ 26.

9. الغدير 77/ 1.

10. امالي طوسي 1/ 154.

11. تنها ابن سعد و خليفه به طور مشخّص از سال 168 ه . ق . ياد كرده اند.

/ 160