بِلال بن رَباح. - راویان مشترک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راویان مشترک - نسخه متنی

حسین عزیزی، پرویز رستگار، یوسف بیات

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بِلال بن رَباح.

37بِلال بن رَباح.

( - 20 ه.ق).

كنيه: ابوعبدالله، ابوعمرو، ابو عبدالكريم، ابو عبدالرحمن.

نسب: تيمى، قرشي.

لقب: حبشى، مؤذن رسول الله.

طبقه: صحابي.

در تاريخ، از او با عنوان بِلال بن حمامه نيز ياد مي شود. بلال، مردي سياه چرده، لاغر، بلند اندام و در عين حال، قد خميده بود كه از دو برده حبشي به نام هاي رباح و حمامه به دنيا آمد. او كه از پدر و مادر، برادري به نام خالد و خواهري به نام غفره يا غفيره داشت، با زني به نام هند خولانيه ازدواج كرد، ليكن داراي فرزند نشد. لقب معروف بلال (مؤذن رسول اللهْ ) است. غالبِ كتاب هاي عامه او را مولا و آزاد شده ابوبكر (مولي ابي بكر) نيز لقب داده اند، ليكن شيخ طوسي و برخي از دانشمندان اهل سنت او را مولي رسول الله ناميده اند.

او در متون سني و شيعي به عنوان نخستين حبشي كه اسلام آورد، معرفي شده است، امّا داستان اسلام آوردن او چون داستان سلمان پرماجراست، آزار ديدنش به دست كودكان بي خبر و مغرور شهر مكه، شكنجه شدن اش روي شن هاي تفتيده سيل گاه فراخِ بطحا (حجاز) و زير سنگ سوزان آسياب همراه با نواي دلنشين (احد احد)ش و بالاخره، قرار گرفتن اش زير آفتاب سوزان آن هم با وضعي رقت بار، همه و همه بر صلابتِ نفس و قوت ايمان او گواهي مي دهد.

او نخستين مؤذن در تاريخ اسلام است كه پس از آزادي اش، از ملازمان پيامبر گشت و هجرت كرد و سرانجام در زمره نخستين بهشتيان برانگيخته خواهد شد (1) .و ي تا پايان عمر پيامبر(ص) ملازم و در خدمت آن حضرت بود و خزانه داري رسول خدا(ص) را نيز به عهده داشت. او در غزوه بدر، اُحد و خندق بلكه همه جنگ هاي پيامبر حضور يافت.

ابن سعد و ابن عبدالبر مي نويسند: پس از رحلت پيامبر(ص) هنوز پيكر مبارك اش دفن نشده بود كه بلال اذان گفت. همين كه به عبارتِ اشهد ان محمداً رسول الله رسيد، مردمي كه در مسجد بودند، سخت گريه كردند. پس از دفن پيامبر، ابوبكر به بلال گفت: اذان بگو. بلال پاسخ داد: اگر مرا در راه خدا آزاد كرده اي به او واگذار. ابوبكر گفت: براي خدا آزادت كرده ام. بلال گفت: پس از رسول خدا، براي كسي اذان نخواهم گفت. بلال اندكي در مدينه درنگ كرد آن گاه آهنگ شام نمود و تا پايان عمر در آن جا ماند (2) .

هر چند سخن ياد شده از بلال در باره اذان، در منابع شيعي هم به چشم مي خورد، ليكن از جمع بندي اين روايت با روايات متعارض ديگر، به دست مي آيد كه بلال پس از پيامبر سه بار اذان گفته است: يك بار پيش از هجرت به شام كه به درخواست فاطمه (س) اذان گفت، امّا همين كه به شهادت بر رسالت پيامبر(ص) رسيد، ناگهان فاطمه فريادي كشيد و از هوش رفت. كساني كه در آن جا بودند از بلال خواستند كه اذان را ادامه ندهد (3) .

بار دوم در شام و به درخواست عمر و ياران اش بود كه اذان را تمام كرد. نوبت سوم وقتي بود كه بلال، پيامبر(ص) را در خواب ديد كه فرمود: اين چه جفايي است كه كرده اى! آيا وقت آن نرسيده است كه ما را زيارت كنى! بلال با نگراني از خواب برخواست و بي درنگ آهنگ مدينه كرد و به زيارت قبر پيامبر(ص) آمد و شروع به گريه كرد. ناگهان حسن و حسيني از راه رسيدند. بلال از سر محبت و مهر، آنان را در آغوش گرفت و بوسيد. آنان به بلال فرمودند: مي خواهيم به هنگام سحر اذان بگويى. آن هنگام كه فرا رسيد، بلال بر بالاي بام مسجد رفت. همين كه گفت: الله اكبر الله اكبر مدينه به خود لرزيد و انبوه جمعيت چون دريا متلاطم شدند. با گفتن جمله اشهد ان لا اله الا الله آن حالت شدت يافت. همين كه اشهد ان محمداً رسول الله را بر زبان آورد، زنان از سراپرده خارج و مردان از خانه ها بيرون شدند و چنان گريستند كه تا آن روز سابقه نداشت (4) .

بلال و اهل بيت (ع)

از مطالبي كه گذشت، ميزان دل بستگي و محبتِ متقابل بلال و خاندان رسالت به خوبي معلوم شد. اينك به نمونه هاي ديگر آن اشاره مي شود.

شيخ صدوق از امام صادق (ع)روايت مي كند كه بلال بنده شايسته خدا بود. خطيب بغدادي و ديگران از بلال روايت كرده اند كه: روزي پيامبر خدا با خرسندي و تبسم بر ما، درآمد. عبدالرحمن عوف برخواست و گفت: اي رسول خدا چرا مي خندى.

فرمود: مژده اي از جانب پروردگارم آمده است. آن گاه كه خدا خواست تا فاطمه را همسر على (ع)گرداند، فرشته اي را فرمود تا شجره طوبي را بجنباند و او درخت را جنبانيد. پس قباله ها و نوشته هايي از آن بريخت و خداوند، فرشتگاني براي جمع آوري آن ها برانگيخت. اين فرشتگان در روز رستاخيز قيام كنند و به هر يك از دوستان خالص ما اهل بيت (ع)برگي از آن قباله ها بدهند كه در آن نوشته شده است: او از آتش دوزخ بركنار است. اين برائتي است از برادر و پسر عمويم و دخترم، براي مردان و زنان امت ام (5) .

شيخ صدوق و شيخ طوسي از امام صادق (ع)روايت كرده اند كه: جبرئيل براي ابلاغ اذان به پيامبر، فرود آمد در حالي كه سر مبارك آن حضرت بر دامن على (ع)بود، جبرئيل اذان گفت. پيامبر پس از بيداري خطاب به على (ع)فرمود: شنيدى گفت: آرى. فرمود: آن را حفظ كردى گفت: آرى. فرمود: بلال را بخوان و اذان را به وي تعليم كن. آن حضرت بلال را خواست و اذان را به او آموخت (6) .

علاوه بر سيد محسن امين، سيد علي خان نيز او را در طبقات شيعه آورده و در اين زمينه روايات ديگري نيز نقل كرده است.

طبقه و منزلت روايي بلال.

منزلت والاي اين صحابي بزرگ پيامبر(ص) مورد اتفاق دانشمندان شيعي و سني است. آن گونه كه مزّي و ابن حجر تصريح كرده اند، روايات او در جوامع روايي شش گانه اهل سنت آمده است. شمار زيادي از اين روايات در مسند احمد بن حنبل نيز به چشم مي خورد و شيخ صدوق روايت مفصلي از زبان بلال از پيامبر در باره فضيلت اذان نقل كرده است (7) .

هر چند بلال در اين روايات جز از پيامبر(ص) روايت نكرده است، ليكن كسان زيادي از او روايت كرده اند كه مي توان از: ابوبكر، عمر، اسامة بن زيد بن حارثه، سعيد بن مسيب، براء بن عازب، اسود بن يزيد، عبدالله بن عمر، شهر بن حوشب و عبدالرحمن بن ابي ليلي نام برد.

در تاريخ وفات او بين سال هاي 18 تا 21 ه.ق. ميان مورخان اختلاف است، ليكن قول مشهور آن است كه وي پس از گذشت شصت يا هفتاد سال از عمرش بر اثر بيماري طاعون به سال 20ه.ق. در دمشق وفات يافت (8) و در مقبره الباب الصغير آن شهر دفن گرديد. اين مقبره هم اكنون مزار مسلمانان علاقه مند است.

منابع ديگر

المغازي 3/ 1145؛ تاريخ خليفه 63.30 و 106؛ المحبّر 91.73؛ المستدرك 3/ 282؛ الجرح والتعديل 1/ ق 1/ 395؛ كتاب التاريخ الكبير 2/ 106؛ المؤتلف والمختلف 2/ 1027؛ اختيار معرفة الرجال ح 79؛ رجال طوسي 8؛ حلية الاولياء 1/ 147؛ تهذيب الاسماء واللغات ق 1/ ج 1/ 136؛ شرح نهج البلاغه 14/ 138؛ خلاصة الاقوال 27؛ صفة الصفوة 1/ 226؛ تاريخ الاسلام 3/ 201؛ سير اعلام النبلاء 1/ 347؛ مجمع الزوائد 9/ 299؛ الاصابة 1/ 170؛ جامع الرواة 1/ 131؛ الدرجات الرفيعة 362؛ تنقيح المقال 1/ 182؛ معجم رجال الحديث 3/ 364.

1. تهذيب الاحكام 284/ 2 و اسد الغابه 206/ 1.

2. الطبقات الكبري 232/ 3 و الاستيعاب 178/ 1.

3. كتاب من لا يحضره الفقيه 184/ 1 و 194.

4. اسد الغابه 208/ 1؛ اعيان الشيعه 601/ 3 و قاموس الرجال 237/ 2.

5. تاريخ بغداد 210/ 4 و اسد الغابه 206/ 1.

6. من لا يحضره الفقيه 183/ 1 و تهذيب الاحكام 277/ 2.

7. مسند احمد بن حنبل 12/ 6؛ من لا يحضره الفقيه 189/ 1؛ تهذيب الكمال 288/ 4 و تقريب التهذيب 110/ 1.

8. الطبقات الكبري 3/ 238؛ المعارف 176و كتاب الثقات 3/ 28 .

/ 160