مروان بن معاوية بن حارث.
247مروان بن معاوية بن حارث.(112 - 193 ه . ق).كنيه: ابوعبداللّه.نسب: فَزاري.لقب: كوفى، دمشقى، حافظ.طبقه: هشتم. وي پسر عموي ابواسحاق فَزاري (از پيشوايان علم حديث) است كه در هفتمين سال سلطنت هشام بن عبدالملك، در شهر كوفه ديده به جهان گشود. پس از آن كه از كوفه بيرون آمد، به دمشق و نقاط مرزي آن روز جهان اسلام رفت. سپس به بغداد و از آن جا به مكّه رفت و تا پايان زندگى، همان جا ساكن شد. وي حافظه اي نيرومند داشت، اما به دليل عايله مندي و تنگ دستى، ديگران به او رسيدگي و از او دست گيري مي كردند. با اين همه، تنگناهاي زندگى، او را از سفرهاي پي در پي و گردش در آفاق و كسب حديث باز نمي داشت. در يكي از همين سفرها بود كه وارد بغداد شد و در آن شهر حديث گفت و مردم آن جا را از اين دانش برخوردار كرد.طبقه و منزلت روايي مروان .
به رغم سكوت رجاليون شيعى، همه دانشمندان رجالي اهل سنّت او را كه از راويان طبقه هشتم است، توثيق يا تصديق كرده اند و تنها ايرادي كه بر او گرفته اند آن بود كه گاه تدليس مي كرد و در مواردي از راويان ناشناخته حديث مي گفت. شيخ طوسي او را از اصحاب امام صادق (ع)خوانده است. وي از راوياني بسيار، از جمله: مالك بن مِغْول، محمّد بن اسحاق بن يسار، هاشم بن هاشم بن عتبه و يحيي بن سعيد انصاري روايت كرده است و راوياني چون: احمد بن حنبل، اسحاق بن راهويه، علي بن مدينى، يحيي بن معين، يعقوب بن ابراهيم و يوسف بن موسي از او روايت كرده اند.نويسندگان صحاح شش گانه و نيز شيخ صدوق در كتاب الخصال و كتاب التوحيد، روايت هاي او را نقل كرده اند.و ي از امام حسن (ع)روايت كرده است كه شنيدم رسول خدا(ص) فرمود: (هركس همواره به مسجدها آمد و شد كند، يكي از هشت چيز را خواهد يافت: برادري ديني كه در راه خدا سودمند باشد، دانشي ظريف يا سخني كه او را هدايت كند، سخني كه او را از بدي باز دارد، رحمتي كه انتظارش را داشت و پرهيز از گناه از سرشرم يا فروتنى. (1) .و ي سرانجام در هفتمين روز ماه ذي حجّه سال 193 (2) ه . ق . در 81 سالگي و به مرگي ناگهانى، در مكّه (3) درگذشت.منابع ديگر
كتاب التاريخ الكبير 7/ 372؛ تاريخ الثقات 424؛ الجرح و التعديل 4/ ق 1/ 272 و مقدّمه 324؛ رجال صحيح البخاري 2/ 717؛ رجال صحيح مسلم 2/ 233؛ رجال طوسي 318؛ تاريخ بغداد 13/ 149؛ الكامل في التاريخ 6/ 120 و 226؛ مختصر تاريخ دمشق 24/ 224؛ تهذيب الكمال 27/ 403؛ سير اعلام النبلاء 9/ 51؛ العبر في خبر من غبر 1/ 242؛ تذكرة الحفّاظ 1/ 295؛ تاريخ الاسلام 13/ 386؛ تهذيب التهذيب 10/ 96؛ تقريب التهذيب 2/ 239؛ شذرات الذهب 1/ ق 1/ 333؛ منهج المقال 332؛ مجمع الرجال 6/ 83؛ جامع الرواة 2/ 226؛ تنقيح المقال 3/ 209؛ معجم رجال الحديث 18/ 124؛ مستدركات علم رجال الحديث 7/ 398.1. كتاب الخصال 2/ 410.2. الطبقات الكبري 7/ 329؛ كتاب الثقات 7/ 483و تاريخ بغداد 13/ 152. ناگفته نماند كه ابن اثير تاريخ درگذشت او را هم در سال 173 ه . ق . و هم در سال 193 ه . ق . گزارش و نسبت به تعارض اين دو نقل سكوت كرده است، امّا به نظر مي آيد كه اين امر از تشابه رسم الخط دو عدد (سبعين) و (تسعين) باشد.3. كساني چون مزّى، درگذشت وي را در دمشق دانسته اند.