عبداللّه بن محمّد بن عقيل.
180عبداللّه بن محمّد بن عقيل.( - پس از 140 ه . ق ).كنيه: ابومحمّد.نسب: قرشى، هاشمى، طالبي.لقب: مدني.طبقه: چهارم. جدّ وي (عقيل) برادر امام علي (ع)و چهره اي شناخته شده و نام دار است. نسل عقيل تنها از طريق فرزندش محمد تداوم يافت و محمد نيز صاحب سه فرزند پسر به نام هاى: قاسم، عبدالرحمن و عبداللّه شد و نسل او تنها در فرزندان عبداللّه - كه اينك به ترجمه او مي پردازيم - ادامه يافت.مادر عبداللّه زينب صغري دختر امام علي (ع)است و به بياني ديگر، پدر و مادر وي دختر عمو و پسر عمو بوده اند.دانش مندان شيعه و سنّي از ويژگي هاي شخصي او سخني نگفته اند و تنها ابن قتيبه وي را داراي انحراف چشم و (احول) دانسته است.درباره ويژگي هاي اخلاقي وي فقط از عُقَيلي نقل كرده اند كه او مردي نيكوكار و عابد بوده است.ابن سعد و عقيلى، عبدالله را فاضل و علامه خوانده اند، ذهبي او را امامىِ محدّث دانسته و ابن قتيبه از وي به عنوان فقيهي كه از او احاديث روايت مي شده، ياد كرده است.طبقه و منزلت روايي عبداللّه .
در كنار سكوت رجاليون شيعى، رجاليون سنّي درباره منزلت روايي او كه از طبقه چهارم راويان است، بسيار گفته اند.به نظر مي آيد كه كسي از او به لحاظ شخصيّت اخلاقي اش انتقاد نكرده است و اختلاف اين صاحب نظران همگي به احاديث او و ضعف و قوّتي كه در وي به نظر مي رسيد، برمي گردد، لذا يعقوب بن سفيان و ترمذي او را تصديق و عجلي توثيق اش كرده است و ابن سعد و ابن حنبل حديث او را منكر دانسته اند. ابن سعد و ابن معين نيز آن را قابل احتجاج ندانسته اند. يعقوب بن سفيان نيز او را به جهت حديث اش ضعيف خوانده است وقطعاً ابن المديني و نسائي نيز كه وي را ضعيف خوانده اند، به حديث او عنايت داشته اند نه به شخصيّت او؛ به ويژه كه ترمذي تصريح كرده است: آن چه درباره او گفته اند، از ناحيه ضبط و حافظه وي بوده است.و ي كه به گفته شيخ طوسي از اصحاب امام صادق (ع)بوده است، از امام سجّاد (ع) انس بن مالك، جابر، سعيد بن مسيّب، عبداللّه بن عمر، پدرش (محمّد) دايي اش (ابن حنفيّه) زهري و ديگران روايت كرده است و افرادي چون: حمّاد بن سلمه، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، ابن جريج، ابن عَجْلان، مَعْمَر بن راشد از او روايت كرده اند.احاديث وي در سنن ابو داوود، سنن ابن ماجه، صحيح ترمذي والادب المفردِ بخاري و برخي منابع شيعه نقل شده است. (1) .عبداللّه از جمله راويان حديث غدير در ميان تابعيان است. (2) .خليفة بن خيّاط تاريخ درگذشت او را پس از سال 140 ه . ق. وابن سعد به نقل از واقدي آن را قبل از قيام نفس زكيّه (سال 145 ه . ق. ) عنوان كرده است كه اين دو نقل با هم قابل جمع اند. تنها نُوَوي مشخّصاً سال 145 ه . ق. را سال درگذشت او دانسته است.منابع ديگر
كتاب التاريخ الكبير 5/ 183؛ تاريخ الثقات 277؛ المعارف 204 و 205؛ الضعفاء الكبير 2/ 298؛ الجرح و التعديل 2/ ق 2/ 153؛ كتاب المجروحين 2/ 3؛ الكامل في ضعفاء الرجال 4/ 127؛ رجال طوسي 265؛ تهذيب الاسماء واللغات ج 1/ ق 1/ 287؛ سير اعلام النبلاء 6/ 204؛ ميزان الاعتدال 2/ 484؛ تاريخ الاسلام 9/ 196؛ عمدة الطالب 49؛ تهذيب التهذيب 13/ 6؛ تقريب التهذيب 447/ 1؛ منهج المقال 211؛ مجمع الرجال 4/ 50؛ جامع الرواة 506/ 1؛ تنقيح المقال 2/ 214؛ الغدير 1/ 21، 205 و 206؛ معجم رجال الحديث 10/ 309؛ قاموس الرجال 6/ 589 (چاپ جديد).1. نك: كتاب الخصال ح 315، 402، 413 و 496؛ كتاب الامالي مفيد 35 و 327؛ تهذيب الكمال 16/ 79 و بحارالانوار 38/ 95 و 72/ 453.2. الغدير 1/ 68.