لَيْث بن سعد بن عبدالرحمن. - راویان مشترک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

راویان مشترک - نسخه متنی

حسین عزیزی، پرویز رستگار، یوسف بیات

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

لَيْث بن سعد بن عبدالرحمن.

227لَيْث بن سعد بن عبدالرحمن.

(94 - 175 ه . ق).

كنيه: ابو حارث.

نسب: فَهْمي.

لقب: مصري.

طبقه: هفتم.

او در سال 94 ه . ق . در زمان خلافت عبدالملك بن مروان درقريه (قَرْقَشَنْد) از توابع مصر، چشم به جهان گشود. خانواده اش در اصل، فارسي زبان واهل اصفهان بودند و احتمالاً پس از نفوذ اسلام در ايران، به مصر كوچ كردند. برخي گفته اند كه پدرش از وابستگان و موالي قريش بوده است، ليكن خود وي را مولاي عبدالرحمن بن خالد بن مسافرِ (1) فَهْمي و از وابستگان شاخه (بني فَهْم) از قبيله بزرگ (قيس غيلان) و (اَزْد)، دانسته و به او لقب (فَهْمى) داده اند. (2) .

از بارزترين ويژگي هاي اخلاقي ليث بخشندگى، وفاداري و ميهمان نوازي بوده است و از اين رو، ابونعيم، ترجمه اش را در حلية الاولياء آورده و در شمار صوفيان ذكر كرده و نوشته است: وفا و سخا شاخه اي از تصوّف است.

با آن كه درآمد ساليانه اش هزارن دينار بود اموال اش بر اثر كثرت انفاق، ميهمان داري و دستگيري از ارباب معرفت و دانش و درويشان، به حد نصاب زكات نمي رسيد. كاتب او، ابوصالح مي گويد: بيست سال با او زيستم و هيچ گاه نديدم كه او بدون ميهمان غذا بخورد يا سر بر بالين نهد و تا بيمار نمي شد گوشت نمي خورد. اوبه ويژه از مالك بن انس و برخي از فرزانگان تفقد مي كرد و گاه مي گفت: با اين اموال حكمت خود را از آسيب نگه دار.

از ليث آثار مكتوبي نمانده است، ليكن كثرت دانش او در فقه و حديث، نام وي را در شمار فقيهانِ صاحب مذهب و فتوا و نيز حافظان حديث قرار داده است. كساني چون شافعي او را از مالك فقيه تر دانسته اند. او علاوه بر اين ها با شعر و نحو آشنا بود و در سفري كه به مكّه و مدينه داشت قرائت قرآن را از نافع آموخت. فرزندش شعيب از راويان او در قرائت است. با زبانِ فصيح و روح ملايمي كه داشت، به مذاكره علم و جدالِ نيكو مي پرداخت و گفته اند كه مالك نزد وي لب فرو مي بست و سخني نمي گفت.

به نظر مي رسد كه سفرِ كوتاه مدت او به عراق در سال 161 ه . ق . و احتمالاً ملاقات وي با شاگردان ابوحنيفه سبب شده است تا برخي نام وي را در شمار طبقات حنفيان ياد كنند، ليكن ابن سعد تصريح نموده است: او خود صاحبِ مذهب و در فتوا مستقل و به قول شافعي از مالك فقيه تر بود.

چند نامه كه ميان او و مالك مبادله شده است به خوبي بر تفوّق فقه و نظر او دلالت دارد. او در اين نامه به برخي از آراي اصولي و فقهي مالك خرده گرفته و از باب نمونه اجماع اهل مدينه و نيز جمع ميان نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء راكه مالك و برخي ديگر (3) آن را حجّت و مشروع مي دانند، نقد مي كند. هم چنين نوشته است كه آيه (بسم الله الرحمن الرحيم) را در نماز به (جَهر) مي خواند. (4) .

نكته شايان توجه آن كه در منابع تاريخي ظاهراً به آراي كلامىِ وي اشاره اي نشده است، بلكه از وي روايت كرده اند كه مي گفت: به سنّ هشتاد رسيدم، امّا هرگز با اصحاب هوا مناظره نكردم.

ذهبي به راز اين ابهام اشاره كرده و مي نويسد: گرايش ها و بدعت ها در زمانِ ليث و مالك و اوزاعى، خموش وكم سو و احاديث و سُنَن آشكار و چيره بودند، اما در زمان احمد بن حنبل، اسحاق و ابوعُبَيد، بدعَت ها آشكار و پيشوايان حديث به آزمايشي سخت گرفتار آمدند، زيرا دولت ها طرف دار بدعت گذاران بودند و دانشمندان ناچار از ورود به وادي جدال و گفت و گو شدند و در اين وادي از كتاب و سنّت و حتّي عقل ياري جستند. اين مباحثات سبب شد تا انواع شبهه ها به حوزه معارفِ اسلامي راه يابد. (5) .

استواري او در علم و توانايي اش در تدبير و درايت و عقل، وي را كانون توجّه مردم و حاكمان نمود و از اين نفوذ در جهت دستگيري از بي نوايان، هدايت مردم و ارشاد حاكمان، به خوبي استفاده كرد. در عين حال تن به امارت مصر كه از طرف منصور دوانيقي پيش نهاد شد، نداد و هم چنان به سامان دادن دين و دنياي مردم پرداخت و براي اين منظور چهارگونه محفل و مجلس براي مراجعان ترتيب داد: مجلسي با نمايندگان دولت، مجلسي با محدّثان، مجلسي براي مذاكره و گفت و گوي علمي و مجلسي براي رفع نياز مردم.

ليث در مصر و ابن عياش در شام به بازگويي فضايل عثمان و امام علي (ع)پرداختند تا آن كه مصريان از بدگويي عثمان و شاميان از سبّ علي بن ابي طالب دست كشيدند. (6) .

او دوبار به خارجِ از مصر مسافرت كرد، يك بار در سال 113 ه . ق . در بيست سالگي به مكّه و مدينه بود كه در اين سفر ابن شهاب زُهْرى، ابن ابي مُلَيكه، مالك بن انس، عطاء، ابو زبير و نافع را درك كرد و از آنان حديث و قرائت آموخت، ليكن موفّق به ديدار امام محمد بن علي بن حسين (ع)نشد - يا چنين ملاقاتي را مورّخان ذكر نكرده اند - و بار دوم در سال 161 ه . ق . به عراق سفر كرد و احتمالاً با شاگردان ابوحنيفه در بغداد آشنا شد.

ليث و دانشمندان مسلمان.

شافعي مي گويد: او از مالك فقيه تر و در فهم و عمل به حديث از او نيرومندتر است.

ابن بكير مي گفته است او از مالك فقيه تر بود، امّا نام و نشان از آنِ مالك شد.

از ابن وَهْب روايت است كه مي گفت: اگر مالك و ليث نبودند، در ميان اختلافِ احاديث و آرا تباه مي شدم و مي پنداشتم هرچه از پيامبر(ص) برسد بايد به آن عمل كرد.و بالأخره ابن حبّان مي نويسد: او از سرآمدانِ زمان خويش در فقه، پارسايى، فضل و سخا بود.

طبقه و منزلت روايي ليث .

او كه از طبقه هفتم راويان است، شمار زيادي از تابعيان را درك كرده، ليكن موفق به ديدار ائمّه اهل بيت معاصر خودش؛ يعني امام باقر، امام صادق و امام كاظم (ع)نشده است. از لحاظ وثاقت و اعتبار، مورد اتفاق ارباب تراجم و رجال اهل سنّت است و تنها يحيي بن معين است كه او را در شيوخ حديث و اخذ آن، سهل گير و مسامحه كار پنداشته، اما ذهبي با توجه به شخصيّت ليث، عملِ وي را دليل جوازِ آن مي داند. با اين كه در منابع رجالي شيعه نامي از او به ميان نيامده، رواياتي چند از طريق وي در جوامع حديثي شيعه مانند: خصال صدوق، امالي مفيد و امالي شيخ طوسي نقل شده است و در كتب معتبر اهل سنّت نيز روايات او به چشم مي خورد. (7) .

او اين روايات را از كساني چون: بكير بن عبدالله اشجّ، جعفر بن عبدالله بن حكم، عبدالله بن عبيدالله بن ابي مليكه، ابوالزناد عبداللّه بن ذكوان، عبدالرحمن بن قاسم بن محمد بن ابي بكير، عبدالعزيز بن عبدالله ماجشون، عبدالملك بن جُرَيج، عطاء بن ابي رباح، محمد بن مسلم بن شهاب، علوان بن داوود، و نافع نقل كرده است و عبد اللّه بن صالح (كاتب ليث)، فرزندش شعيب، عاصم بن علي عبدالله بن حكم، عبدالله بن وهب، قيس بن ربيع، يونس بن محمد مؤدّبِ و مالك بن انس از او روايت كرده اند. (8) او در روايتي به اسناد خود از ابوهريره نقل مي كند كه پيامبر(ص) فرمود: (هركس پس از هر نمازي 33 بار تكبير، 33 با رتحميد و 33 بار تسبيح و پس از آن بگويد: لا اله الا اللّه وحده لاشريك له له الملك و له الحمد و هو علي كلّ شيئ قدير) گناهان اش آمرزيده مي شود، هرچند به فراواني آب دريا باشد.) (9) .

طبري با سه طريق و صدوق با اسناد خود از ليث روايت معروفي را كه در آن آمده است كه ابوبكر از سه چيز اندوهناك بود، نقل كرده اند:.

ابوبكر مي گفت: (سه چيز را انجام دادم كه دوست داشتم ترك مي كردم؛ سه چيز را ترك كردم كه دوست داشتم انجام مي دادم و سه چيز را دوست داشتم كه از پيامبر(ص) بپرسم (نپرسيدم).

اما آن چه كه دوست داشتم ترك مي كردم. دوست داشتم درب خانه فاطمه را نمي گشودم هرچند با من اعلان جنگ مي كردند. دوست داشتم (فجائه) (10) را نمي سوزاندم؛ او را مي كشتم يا رها مي كردم. دوست داشتم كه در جريان سقيفه بني ساعده زمام امارت بر عهده يكي از دو مرد (عمر يا ابوعبيده) نهاده و من وزير او بودم (11) .).

او در سال 175 ه . ق . درگذشت. (12) .

منابع ديگر

الطبقات الكبري 7/ 517؛ كتاب التاريخ الكبير 7/ 246؛ تاريخ الثقات 399؛ المعارف 505؛ الجرح والتعديل 3/ ق 2/ 179؛ كتاب الثقات 7/ 360؛ بشارة المصطفي 90؛ الانساب 4/ 413؛ تهذيب الاسماء و اللغات 1/ ق 2/ 73؛ تاريخ الاسلام 11/ 352؛ ميزان الاعتدال 3/ ش 6998؛ تذكرة الحفّاظ 1/ 224؛ غاية النهاية في طبقات القرّاء 2/ 34؛ تهذيب التهذيب 8/ 459؛ تقريب التهذيب 2/ 138؛ بحار الانوار 39/ 265.

1. و برخي ميان صاحبان ولاء او ترديد نموده واز كساني چون عبدالرحمن بن حارث يا خالد بن ثابت يادكرده اند (تهذيب الكمال 24/ 254).

2. وفيات الاعيان 4/ 129.

3. ابن سيرين و اشهب از اصحاب مالك، قفّال وشاسىِ كبير از اصحاب شافعي و نووي از متأخرين، جمع ميان دو نماز را در حال باران وابن عباس جمع ميان آن دورا به وجه مطلق مشروع مي دانند، (نك: ليث بن سعد 84 و 85.).

4. همان 74 - 93.

5. سير اعلام النبلاء 8/ 144.

6. تاريخ بغداد 13/ 7.

7. نك: كتاب الخصال 171 و 531؛ امالي مفيد 293 (مج 35)؛ امالي طوسي 1/ 67؛ رجال صحيح بخاري 2/ 633 و رجال صحيح مسلم 2/ 159.

8. همان و تهذيب الكمال 24/ 256 - 260.

9. حلية الاولياء 7/ 326.

10. نام او اياس بن عبداللّه است كه خليفه را فريب داد و اسلحه گرفت سپس به غارت مردم پرداخت.

11. تاريخ طبري 3/ 431 - 429و كتاب الخصال 171/ 288.

12. كتاب التاريخ الكبير 7/ 426؛ المعارف 506و كتاب الثقات 7/ 360 .

/ 160