محمّد بن ادريس بن منذر (= ابوحاتم رازى).
233محمّد بن ادريس بن منذر (= ابوحاتم رازى).(195 - 277 ه . ق).كنيه: ابوحاتم.نسب: غطَفاني.لقب: حنظلى، رازى، حافظ، امام حنبلى (1) .طبقه: يازدهم. وي در سال 195 ه . ق . به دنيا آمد و - بنا بر گزارش خطيب - اهل اصفهان و از روستاي (گز) (2) بود و به دليل ولاء حلفي كه با خاندان تميم بن حنظله، تيره اي از (غَطَفان)، داشت غطفاني خوانده شد. (3) .فرزنش عبدالرحمن كه به ابن ابي حاتم شهرت دارد، از دانش مندان بزرگ رجالي و كتاب الجرح والتعديل او از كتاب هاي معتبر در علم رجال است. در اين كتاب، وي انديشه هاي پدرش درباره جرح يا تعديل راويان را يادآور شده است و عبارت (سمعتُ ابي يقول ذلك؛ از پدرم شنيدم كه چنين مي گفت) در آن بسيار تكرار شده است.و ي از پيروان مذهب اهل حديث و سنّت بود و به طور مشخّص، از درستي مذهب احمد بن حنبل نام مي برد و كتاب هايي را كه بر اساس رأي و بدون استناد به حديث نوشته مي شد، متروك مي خواند. (4) .قرآن را قديم و مخالفان اين باور را كافر مي دانست و نيز معتقد بود كه بايد از بحث با متكلّمان و هم نشيني با آنان پرهيز كرد. (5) .به گفته ابن حجر، مسلمه او را شيعه اي تندرو دانسته، امّا ابن حجر غير از مسلمه كسي را نيافته است كه چنين گفته باشد. (6) هر چند سليماني گزارش كرده است كه پسرش عبدالرحمن از شيعياني بود كه علي (ع)را برتر از عثمان مي دانستند و شايد او به پيروي از پدرش به چنين باوري رسيده باشد. (7) .و ي از پيشوايان حفظ حديث و دانش هاي مربوط بدان بود و در سال 209 ه . ق . كه هنوز نوجواني چهارده ساله بود كه نزد محدّثان شتافت و در طول زندگى، از افرادي چون: احمد بن حنبل، ابن معين، ابن ابي شيبه، ابن نمير، عتّاب بن زياد مروزى، عبداللّه بن عاصم و بشر بن يزيد حديث شنيد و نوشت.نيز در راه شنيدن حديث و نگارش آن، سفرهاي بسيار كرد كه نخستين سفر او در بيست سالگي آغاز شد و هفت سال به درازا كشيد. اين سفرها همراه سختي ها و دشواري هاي طاقت فرسا بود، به عنوان نمونه، يك بار كه در سال 214 ه . ق . به مدّت هشت ماه در بصره ماند، خرج سفرش به پايان رسيد و ناچار شد پوشاك خود را بفروشد و از شدّت گرسنگي و بي نوايي تنها آب بنوشد و به ضعف دچار شود! (8) .و ي افزون بر شنيدن حديث و نگارش آن، در سفرهايي كه به شهرهاي گوناگون از جمله بغداد مي كرد - و گاه فرزند بلندآوازه خود را همراه مي برد - به نشر حديث هم مي پرداخت. در يكي از اين سفرها، فرزند خود را به ديدار هم نشينان و راويان سفيان بن عيينه و وكيع برد. شيخ طوسي در فهرست خود از او ياد كرده (9) و ابن اثير او را همپاي بخاري و مسلم دانسته است.طبقه و منزلت روايي محمد .
همه رجاليون اهل سنّت از او كه از راويان طبقه يازدهم است، به بزرگي و نيكي ياد كرده اند.از ميان رجاليون شيعى، ابن داوود او را عامّي مذهب دانسته و در بخش دوم كتاب خود ياد كرده، امّا آيةالله خوئي او را به صراحت توثيق كرده است.و ي در شمار كساني است كه از هيچ يك از امامان دوازده گانه شيعه روايت نكرده اند، امّا از راويان بسيارى (10) همانند: احمد بن حنبل، آدم بن ابي اياس، بشر بن محمّد، ابونعيم فضل بن دكين، ابن معين، يحيي بن صالح و يونس بن عبدالاعلي روايت كرده است. و راوياني انبوه چون فرزندش عبدالرحمن، (11) نسائى، ابوداوود، ابن ماجه، عبداللّه بن عروه، ابو زرعه دمشقى، عبدة بن سليمان و يونس بن عبدالاعلي از او روايت كرده اند.حديث هاي او در سنن ابو داوود، سنن نسائى، كتاب التفسير ابن ماجه و نيز در برخي از منابع شيعه نقل شده است. (12) .و ي ضمن حديثي بلند، از امام صادق (ع)روايت كرده است كه فرمود: (هر كس دو ركعت نماز نزد تربت (قبر) امام حسين (ع)به جاي آورد، هرچه از خداوند بخواهد، بدو خواهد داد و هر كه به آهنگ زيارت حسين (ع) با آب فرات غسل كند، گناهان اش چون روز زاده شدن، ناپديد خواهد شد). (13) و نيز وي به اسناد خود از پيامبر(ص) نقل كرده است كه فرمود: (بهترين شما كسي است كه نماز را در سفر كوتاه كند و روزه را بخورد). (14) .و ي سرانجام در 82 سالگي در ري و به تاريخ ماه شعبان 277 ه . ق . كه سال هاي بازپسين چيرگي معتمد عبّاسي بر جهان اسلام بود، درگذشت. (15) .منابع ديگر
الجرح والتعديل / مقدّمه / 349 - 372 و 3/ ق 2/ 204؛ كامل الزيارات، ب 46/ ح 5؛ فهرست طوسي 147؛ رجال طوسي 512؛ الانساب 2/ 279؛ مختصر تاريخ دمشق 22/ 9؛ المنتظم 12/ 284؛ معجم البلدان 2/ 130 و 133؛ الكامل في التاريخ 7/ 439؛ اللباب في تهذيب الانساب 1/ 396؛ رجال ابن داوود 498؛ تذكرة الحفّاظ 2/ 567؛ العبر في خبر من غبر 1/ 398؛ تاريخ الاسلام 20/ 430؛ البداية والنهايه 11/ 68؛ الوافي بالوفيات 2/ 183؛ طبقات الشافعيّة الكبري 2/ 207؛ تقريب التهذيب 2/ 143؛ طبقات الحفّاظ 259؛ تاريخ الخلفاء 367؛ منهج المقال 282؛ مجمع الرجال 5/ 146؛ بحار الانوار 38/ 139؛ شذرات الذهب 2/ ق 1/ 171؛ جامع الرواة 2/ 65؛ تنقيح المقال 2/ 76؛ لغت نامه دهخدا 5/ 6764؛ معجم رجال الحديث 15/ 61؛ قاموس الرجال 8/ 44 (چاپ قديم)؛ مستدركات علم رجال الحديث 6/ 447.1. ياقوت حموي وي را با اين لقب توصيف كرده است.2. ذهبي از روستاي (جروكان) نام برده است (سير اعلام النبلاء 13/ 250) در حالي كه حموي از جايي به نام (جُرْواءان) كه نام محلّه اي بزرگ در اصفهان بود - و نه روستايي به نام (جروكان) - ياد كرده و (جز) را از روستاهاي اصفهان دانسته است. دهخدا نيز آن را از روستاهاي اصفهان و معرّب (گز) خوانده است.به نظر مي رسد كه سخن ذهبى، نتيجه نوعي تصحيف يا تحريف باشد، در عبارت خطيب دقّت كنيد:.سمعت أبا حاتم يقول: نحن من أهل إصبهان، من قرية (جز) وكان اهلنا ....3. ذهبي در سير اعلام النبلاء، او را از نسل تميم بن حنظله دانسته است و بدين ترتيب، شهرت اش به (حنظلى) نه به سبب ولاء حلف كه به دليل وابستگي نَسبي به اين قبيله مي باشد. به بياني ديگر، او از اعراب است نه از موالى، امّا سخنان سمعاني وابن اثير گواه آن است كه اين شهرت به دليل اقامت وي در محلّه (درب حنظله) در شهر ري بوده است.4. همان.5. طبقات الحنابله 1/ 286.6. تهذيب التهذيب 9/ 34.7. همان.8. فرزندش ابن ابي حاتم در مقدّمه الجرح والتعديل، درباره سفرهاي علمي وي ونيز سختي هايي كه ديده به تفصيل سخن گفته است.9. ر.ك: ترجمه مالك بن انس بن مالك.10. ذهبي شمار اين راويان را حدود سه هزار تن گزارش كرده است، (نك: سير اعلام النبلاء 13/ 248).11. وي همواره ملازم پدر خويش بود و همه وقت، حتّي هنگامي كه در بستر مرگ آرميده و زبان اش بند آمده بود و با گوشه چشم به پرسش ها پاسخ آري - نه مي داد، از او حديث و دانش هاي مربوط بدان را فرا مي گرفت.12. نك: كتاب الخصال 114 و 498؛ تهذيب الكمال 381/ 24 و سير اعلام النبلاء 13/ 261 - 247.13. كامل الزيارات، ب 46/ ح 5.14. تهذيب الكمال 24/ 391.15. كتاب الثقات 9/ 137؛ تاريخ بغداد 2/ 77 و طبقات الحنابله 1/.